Wednesday, December 31, 2014

آیا دولت "رفاه رانتیر نفتی" مقدور و یا مُقدّر است؟



صورت مسئله ساده و شناخته شده است؛ دولت های رانتیر نفتی در دوران های رونق بازار نفت "عُنق، ولخرج و بد خُلق" می شوند و بر عکس در دوران رکود در بازارهای نفتی، "خوش خلق، مقتصد ومهربان"! چرا؟

برای اینکه میزان سرویسی که توسط این دولت ها نسبت به جامعه ارائه می شود، "مقدار ثابتی است که در آن امکان حفظ تعادل در جامعه بگونه ای فراهم باشد که منجر به رشد قدرت اقتصادی در جامعه نشود و روند رشد و توسعۀ بخش خصوصی مقدور نباشد".

"در دوره های رونق" و با توجه به افزایش مطالبات شهروندان برای استفاده از ثروت های ملی، درگیری حداقلی که معمولاً بین ماشین حکومتی و جامعه وجود دارد، تمایل به بزرگتر شدن مطالبات خواهد داشت و روشن است که بدون مقابله با زیاده خواهی های اجتماعی، امکان حفظ قدرت رانتیر روز به روز محدودتر می شود.

عکس این معادله هم صادق است، یعنی در "دوران های رکود بازارهای نفتی" و به همان مقدار که از حصول دریافتِ مبلغ فروش نفت کاسته می شود، دولت های رانتیر برای حفظ قدرت تاریخی خودشان به همکاری های حداقلی شهروندان بیشتر از هر زمان دیگری نیازمند خواهند بود و البته "اگر هم بشود با مالیات های مستقیم و غیر مستقیم - بخوان تورم - کسری های بودجه خود را تامین بکنند"، در اوج موفقیت محسوب خواهند شد.

نتیجه ای که از این طرح این بحث در نظر داشتم، بگیریم، این موضوع است که:
«آیا محدودۀ کش و قوسِ چنین مبادله ای که در بالا ذکر شد، می تواند تا حدّ "یک جامعۀ رفاه با دولت رفاه" ارتقاء یابد»؟
جواب من به این سئوال منفی است! چرا که در هر دو سوی این الاکلنگ موضوع "تحدیدِ رشد اقتصادی در جامعه و روند توسعۀ بخش خصوصی" پاشنه آشیلِ قدرت رانتیر محسوب می شود و توسط او تحمل نخواهد شد.

چرا بررسی و توجه به این موضوع در سالهای 2015 و 2016 مهم است؟

دولت حسن روحانی با نشانه های آشکاری، دارد خود را برای ورود به فازی از نمایشِ یک دولت رفاه - علیرغم سیاست های ربع قرن اخیر در ایران - آماده می کند. در یکسوی این آمادگی تبلیغات مربوط به بیمه فراگیر "حتی برای حدود دو میلیون ایرانی خارج از کشور" قرار دارد! و در ان سوی دیگرِ این سیاست، با توسعۀ وارداتِ هر آنچه که ممکن بوده و است که در داخل تولید شود را به ورشکستگی بکشاند. تا انحصار تامین حداقلی از گوشت مرغ، گوشت قرمز، گندم، درت، سویا، شکر و روغن را در اختیار بگیرد. (بماند اینکه بخشی از صنایع و کشت و کار مربوط به این اقلام جزئی از صنایع استراتژیک و محسوب می شوند و در خطر قرار دادنِ تامین کالاهای اساسی هیچ نشانه ای از هوشمندی ندارد. - در یکماه آخر دولت دهم شاهد بحران در واردات کنجاله و غلات بودیم. -)

نمایشی که سناریو آن آماده می شود! شامل نشان دادن این موضوع خواهد بود که علیرغم تحریم های مالی و نفتی، دولت پوپولیست، تمامی همّ و غم خود را صرف ایجاد حداقل های رفاه برای مردم کرده و حق دارد از جامعه بخواهد از او حمایت بکنند. (نکته ای که در این فصل نباید از نظر دور داشت، همین نکتۀ اساسی در دولت های رانتیر نفتی است که حدّ سرویسی که از آنها و برای جامعه مورد انتظار است. در همان محدودۀ متوقف نگهداشتن رشد و توسعه در جامع است.)

آیا لازم است که با این سیاست ها همراهی شود؟
البته که لازم است از برنامه هایی که برای حفظ فیگور پوپولیستی از طرف دولت های رانتیر نفتی اعمال می شود، حمایت کرد! و فراگیری هرچه بیشتر آنها را خواست. از پرداخت های بصورت یارانه نقدی، تا تامین کالاهای اساسی - حتی شده با کوپن - حداقل چیزی است که یک دولت رانتیر موظف است و باید تامین کند.

برای مثال؛ توجه کنیم به موضوع مستمری در کشور اوکرائین و مطالبۀ پرداخت مستمری به شهروندانی که در مناطق تحت اشغال جدایی طلبان قرار دارند. (روشن است که اپن مردم بالاخره مستمری قبلی خود را باید دریافت بکنند! وگرنه، موضوع "جدایی طلبی بازی" لوث می شود.)

موضوعی که در این رابطه ولی... مهمتر است،
توجه به این واقعیت است که سیاست های مهندسی شده برای اعمال، توسط دولت یازدهم، با تهدیدات جدی هم روبرو شده است. هر چند مهمترین تهدید مربوط به کاهش قیمت های جهانی نفت است، ولی موضوع مذاکرات هسته ای و تشدید هر چه بیشترِ مطالبات اجتماعی، در این خصوص که باید چگونگی هزینه کردِ درآمدهای نفتی در 8 سال دولت های نهم و دهم مورد رسیدگی قرار بگیرد! مواردی که این سیاست "کاریکاتوری از دولت رفاه" را تحدید می کند و باز هم مهمتر! اینکه، خوب آخر این بازی به کجا منجر خواهد شد؟

به نظر من، ادامۀ سیاست های پوپولیستی "کاریکاتوری از دولت رفاه" نمی تواند سیاستی همیشگی باشد و طول عمر آن تنها ممکن است - ممکن بعید - که تا انتخابات 2016 مجلس و انتخابات 2016 ریاست جمهوری در آمریکا کش داده شود. (موضوعی که به شدت مورد علاقۀ مهندسی معکوس در اتاق فکرِ تحکم به حیاتِ جامعۀ مدنی است.)

محدودیت هایی بسیار مهمتر در متن زندگی واقعی این سیاست های مهندسی معکوس را به چالش خواهند کشید. از آن جمله است:
1- بحران سرمایه داری که از سال 2008 شروع شده و سرمایه داری جهانی قصد ندارد آنرا تا سال 2016 کش بدهد. (یعنی نمی تواند!)
2- رقابت های انتخاباتی برای مجلس در اسفند 94 و موضوع دست بالا که در آن مجلس مورد توجه است. (از نظارت استصوابی تا رقابت هایی که به قاعده اینبار بیشتر از دفعات قبلی با چالش بیشتری روبرو خواهد بود.- در این مورد تحلیل های متعددی موجود است.-)
3- و اما... رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری در آمریکا!

بنظر می رسد که جمهوری خواهان و کسانی که "دنیای رویای امپریالیستی به سرکردگی آمریکا" را در دستور کار دارند، در بدترین موقعیت در تاریخ حداقل 50 سال اخیر قرار دارند؛ آنها با جهانی که برای خروج از "بحران سرمایه داری ایجاد شده در دوران ریاست جمهوری بوش پسر"، هزینه های زیادی را پرداخت کرده اند روبرو هستند؛ و قطب های متعددی در دنیا امروز که قادر به تحملِ رویای آمریکای آقای جهان نیستند. 
بعلاوه دمکرات های آمریکا هم موضوع و تجربۀ شکست سهمگین در "انتخابات کارتر - ریگان" را در پیش رو دارند و ساده اندیشی بزرگی است که کسی فکر بکند درست از همان نقطه که منجر به واگذاری انتخابات مذکور شد، انتخابات 2016 را به یک بوش سوم واگذار نمایند.

جمعبندی:
دولت رانتیر نفتی نه مُقدّر است و نه مقدور!
می شود برای یک دوره کوتاه با سیاست هایی مبتنی بر نمایشی از "کاریکاتور دولت رانتیر نفتی" شب را به روز رساند؛ ولی قبل از شروع! امکانِ پایان این سیاست ها با کوچکترین تغییر در معادلات پیش بینی شده در اتاق های مهندسی معکوس وجود دارد؛ و پروزۀ "یک بستر و دو رویای  قدرت منطقه ای مفید و کله پا کردن دولت دمکراتِ اوباما، به نفع کاندیدای احتمالی جمهوری خواهان، جب بوش، مخدوش خواهد شد!

حداقل انتظاری که از ارائه این تحلیل دارم، این است که در دورانِ پرشتاب امروز، پوزیسیون و اپوزیسیون در جامعۀ ایرانی با چشمان بازتری وارد این تماشاخانه بشوند و متوجه باشیم که تاریخ در مورد درایت، داشتن برنامۀ روشن و نتایجی که بدست خواهد آمد، قاضی سختگیری است!

چهارشنبه 10 دی ماه 93
در ساعاتی که شروع سال 2015 از "دورترین شرق" برای درنوردیدنِ سطح زمین،
حرکت پر شور و اشتیاق خود را شروع کرده است!
سال 2015 میلادی  مبارک!

(نقل از صفحه فیس بوک احمد سخایی)

Wednesday, December 17, 2014

آیا گروگان گیری و فریب، یکبار دیگرجواب می دهد؟



ترازدی یا کمدی

کمتر کسی است که از معاملۀ گروگان گیری در ایران سال 58 بر سر کسب و تقسیم قدرت در جهان و منظقه بین سران جمهوری خواه در آمریکا و سران جمهوری اسلامی در ایران اطلاع نداشته باشد و یا بطور جدی آنرا زیر سئوال ببرد.

درست در همان روزهایی که کارتر دمکرات به این خیال بود که قبل از 4 نوامبر 1980 گروگان های آمریکایی آزاد خواهند شد و او می تواند از این موضوع به عنوان برگ برنده در انتخابات استفاده نماید. توافق کثیف تری شکل گرفته بود و طی آن نه تنها گروگان های آمریکایی تا 4 نوامبر، قرار نبود که آزاد بشوند، بلکه این مهم تا ساعات سوگند ریاست جمهوری ریگان نیز به تعویق افتاد.

صورت مسئله هر چه که بود، نتیجه این شد که کارتر که به دلیل عملکردهای اقتصادی مثبت دولتش به هیچ وجه انتظار نداشت تا انتخابات را به رقیب جمهوری خواه واگذار نماید، داغ ننگِ بی عرضه ترین رئیس جمهور آمریکا را - هنوز هم - بر دوش می کشد.

بعلاوه سیر تحولات بعدی در عرصۀ سیاست خارجی نشان داد که معاملۀ سران جمهوری اسلامی با جمهوری خواهان در آمریکا، تا به آن اندازه قوام داشت! که هیچ گاه جریانِ افراطی و دست راستی ریگان- بوش نسبت به نقض گستردۀ حقوق بشر و اعدام های دهۀ شصت در ایران کوچکترین عکس العملی از خود نشان ندهند.

وحدت عمل جمهوریخواهان در آمریکا و جریان کمربند سبز در منطقه ما نیز کمتر مورد مناقشه بوده و اگر فروپاشی شوروی را به حساب مشترکِ جمهوری خواهان آمریکا و حزب محافظه کار در انگلستان و حکومت جمهوری اسلامی نتوان نوشت، به راحتی، به حساب تک به تک این جریان ها می توان منظور کرد.

حال که بیشتر از 34 سال، از آن معاملۀ تاریخی گذشته است، بنظر می آید یکبار دیگر درحال تدارک برای معامله ای کثیف تر از سودای 1980 هستیم.

شواهد نشان می دهد که علیرغم اینکه "جب بوش" تقریباً فاقد حتی حداقل های لازم برای یک رقابتِ نفس گیر در مقابل هیلاری کلینتون - و یا هر دمکراتی که بتواند ایشان را در انتخابات حزبی دمکرات ها شکست بدهد - است. احتمالاً به پشتوانۀ دلارهای نظامی-نفتی و امدادهای غیبی، به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری 2016 امریکا - بطور جدی - مطرح خواهد بود.

همچنین شواهد نشان می دهد که رویای جانشینی رهبری هم، علیرغم اینکه هیچ کدام از مولفه های لازم برای این مهم را در اختیار نداشته باشد، هر روز از روز قبل جدی تر می شود. روشن است که ایشان نیز از همان پشتوانۀ امدادهای غیبی و دلارهای نفتی-نظامی برخوردار خواهد بود.

صورت مسئله اگر بخواهیم آنرا به ساده ترین شکل بیان بکنیم، می شود:
ریاست جمهوری جب بوش-نوعی- در آمریکا؛ در مقابل رهبری در ایران 
معاملۀ خوبی است، نه؟

برای اینکه نمایش روحوضی طراحی شده، بقیۀ اِلمان های قبلی را هم در اختیار داشته باشد، سناریو نویس به "گروگان" و موضوعِ "بازی با گروگان گیری" به منظور سنگ روی یخ کردن اوباما و دمکرات ها، هم نیاز دارد و چه سناریویی بهتر از مذاکرات هسته ای و گروگان بازی روی آن!

سناریو قدری لوس است قبول دارم؛
مذاکرات با تیم اوباما با تقیه بازی تیم مذاکره کننده تا سال 2016 کش داده می شود. "برخلاف نظر جو بایدن"، آبروی سالیان دراز سیاستمداری مردانِ دمکرات به بازی گرفته می شود و در نهایت باشکست و عدم موفقیت در مذاکراتِ هسته ای، شرایطِ لازم برای اعمال نفوذ امدادهای غیبی فراهم می شود و بوش سوم را به ریاست جمهوری در آمریکا مفتخر می کند.

بقیه داستان دیگر ساده تر از آن است که لازم باشد، چیزی در مورد آن نوشته شود.
(البته بعید است که در کل، معامله، به تبدیل ایران به یک قدرت هسته ای محدود منجر نشود.)

می اندیشم؛ خوب چه اشکالی دارد؟! 
و جوابم این است، هیچ اشکالی ندارد!
فقط سناریو قدری قدیمی شده است و سنخیتی با روند تحولات واقعی در دنیای امروز ندارد! همین

دلیلی نمی بینم این یادداشت را بیش از این کشش بدهم، خیلی ها در جریان این معاملۀ کثیف قرار دارند، از پوتین و برخی از اطلاح طلبان در ایران، تا اردوغان و برخی از رهبران دنیای عرب و صد البته نتانیاهو و دوستانش در اسرائیل! 

البته در این سناریو - حداقل - یک سر ناسازگار هنوز تعریف نشده مانده است، و آن "تاریخ" است.

یعنی چه؟!
 یعنی اینکه مُدول تاریخی چنین سناریو هایی معمولاً به دو شکل غیر همگون عمل می کند.
اگر بار اول چنین فرآیندی به تراژدی ملی برای ایرانیان، مردم آمریکا و جهان تبدیل شد؛ قاعدۀ ابتدایی می تواند این باشد که اینبار همه چیز به شوخی و کمدی برگزار شود!

پیشنهادی برای مقابلۀ رو در رو با سناریو نویس، ندارم!
صبر می کنیم تا سیر تحولات را ببینیم!

پی نوشت:
(چه بسا لازم باشد توضیحی در خصوص نحوۀ ارائۀ این یادداشت به عرض برسانیم؛ «یادداشت هایی از این دست بیشتر به این منظور نوشته می شوند که احتمالات ممکن را برای جلوگیری از شکل گرفتنِ آن احتمالات، نشانه گذاری نمایند! اصل بر این است که اگر تحلیل به واقعیت قرین باشد، باید منجر به این دستآورد بشود که از وقوع آن احتمال جلوگیری شود!» روشن است که - با این توضیح - کسی مایل نباشد که نشانه های اشاره شده - به مثابۀ پیشگویی - برداشت شوند و بعداً تحلیل گر بتواند در موقعیتی قرار گیرد که بگوید "دیدید گفتم"! مختصر اینکه، نوشته هایی از این دست برای این نوشته نمی شوند که مستندی باشند بر "دیدید گفتم"، بلکه کافی است که سناریو پیش بینی شده اصلاً از اساس شکل نگیرد، و دقیقاً در این صورت است که ماموریت نوشته تمام شده محسوب می شود.)