Saturday, November 22, 2014

زیبایی های یک استیصال!؟



استیصال مهمترین مشخصۀ حکومت داری در ایران امروز است.
سیستم مافیایی، علیرغم چندین اقدام کودتایی در حداقل 12 سال اخیر، در چمبرۀ معضلاتی که ناشی از اسلوب رفتاری خودش است، گرفتار آمده و در سیکلونی معیوب به سمت سقوط در حال حرکت است.

برآنم که به همان سهولتِ محاسبات ریاضی که می توان "پایان توان در یک سیکلون معیوب" را اندازه گیری کرد؛ این امکان هم فراهم است که "پایانِ توانِ سیستمِ "دچار قانقاریایِ سقوط را که ناشی از استیصالِ بدست آمده از یک دورانِ متوالی از جهالت و نکبتِ استفاده از منابع بوده است را بدست آورد.

حداقل از تیرماه 1391 و براساس مکتوباتِ موجود، کمتر کسی می توانست از شکل گیری استیصالی که با بیماریِ "قانقاریای نقدینگی" تشدید می شد را نادیده بگیرد. به همین سیاق بود که هر روز بیشتر از روز قبل معلوم شد، که موضوعیتِ مشروعیتِ سیستم کودتایی - به دست خود و نه بدست جامعۀ مدنی - بسانِ یخ زیر آفتاب درحال ذوب شدن است.

امروز که این یادداشت را می نویسم، نکتۀ جالبی را در نشانه دارم:
اینکه، ما داریم - به مثابه آنچه در هر "سیکلونی معیوب" مقدور است، بدور خودمان می پیچیم!
 یادداشتی را می خوانم با عنوان "جنگی که هرگز شروع نخواهد شد" که در آذر ماه 1391 نوشته شده است.
و... بعد همین یادداشت را که در آذر ماه 1392 بازنویسی شده است.
و... با ناباوری شاهدم که در آذر ماه 93 هم همین یادداشت را می توان با تغییر یک کلمه از "ژنو" به "وین" بازنشر داد!

آیا درکِ رازی که در این نوشته ها وجود دارد، کار مشکلی است؟!

بر این باور نیستم که چنین باشد. سیستم مافیای کودتاهای ناکام! دچارِ وضعیتِ کسی است که در صف خرید بلیط فیلمی ایستاده که تا کنون بیشتر از 20 بار آنرا دیده است؛

می پرسیم: مرد حسابی "تو که این فیلم را تا کنون 20 بار دیده ای"، دوباره چرا در صف ایستاده ای؟
می گوید: در بیست بار گذشته، آرتیست نقش منفی فیلم، در همان لحظه که باید تمامی موفقیت ها را در آغوش می گرفت؛ بدست قهرمان مثبت داستان گرفتار آمد و نشد!
می خواهم ببینم آیا اینبار می تواند از این وضعیت عبور بکند، یا نه؟

شنبه اول آذر ماه 1393
(دو روز مانده به سوم آذر ماه 1393)

(نقل از فیس بوک احمد سخایی - با تشکر از ارجاع یادداشت به یادداشت های "ایران آباد")

ضمائم:

1/1 - قانقاریای رکود تورمی (استیصال، تناقض گویی و فرافکنی رقیب )/ شبکه های اجتماعی سبز(سعی ما) = فردا ازآن نسل جوان است
« در سری یادداشت های اخیر در ( Iran Abad ) و بویزه 3 یادداشت ذیل :
۱-  با استیصال حاکمان در ایران چه باید کرد؟ وظایف “رهبری جنبش سبز” در فقدان “حاکمیت ، حاکمان” چیست؟
2 - نقدی بر یادداشت«با استیصال حاکمان چه باید کرد» – مبارزه با “جهل و نادانی” بر رقابت های سیاسی اولویت دارد!
3 - تناقض در رفتار و گفتار حاکمان – این دوگانگی در“گفتار” و دوگانگی در “رفتار” – ناشی از چیست؟
سعی شده “تحلیل های” ناظر بر این پیشنهاد ارائه گردد.»

2/1 - اکسیر "صلح" و امید "سبز"، دو روی سکهء نجات میهن - "نه" به سپر انسانی

3/1 - گزارش: جنگی ویرانگر بر علیهء آزادی و رفاه مردم که هرگز شروع نخواهد شد!/ "عافیت طلبی" علیه "عافیت طلبی"! وظیفه ما؟

4/1 - جنگی ویرانگر بر علیهء آزادی و رفاه مردم که هرگز شروع نخواهد شد!(2) "عافیت طلبی" علیه "عافیت طلبی"! وظیفه ما شهروندان چیست؟

Saturday, November 1, 2014

طرح بحث – اولویت در مطالعات اجتماعی کدام است؟


November 1, 2014 at 11:27pm

زندگی جوامع بشری به مثابۀ رودخانه ای در جریان است. گاهی آرام و گاهی تند، در مسیری که از قبل تعیین نشده ولی لابد است، در حرکت است و شناختِ این روانی و روندگی مهمترین وظیفه ایست که بر عهدۀ تعهد نحله های روشنفکری و رهبران اجتماعی قرار دارد.
در مطالعات جامعه شناختی هم – حداقل - دو نحوه و روش مطالعۀ شناخته شده وجود دارد که:
-          یکی، مطالعات خود را بر "برش های مقطعی" از این رودخانه متمرکز کرده؛
-          و دیگری، تمرکز مطالعات خود را بر "برش های طولی" و شناختِ مکانیزم های حاکم بر این حرکت مستقر می کند.
بر آنم که هر دو نگرش، لازم و مفید است و بنظر هم نمی رسد که اندیشمندان هیچ یک از دو نگرش فوق الذکر، نگاه از زاویۀ 90 درجه مخالف را مردود بدانند.
لاکن معضلاتی در طبیعتِ حیات، این مطالعات را محدود می کند. اول اینکه در واقع برش های مقطعی راحتتر بدست می آیند و قدرت تجزیه و تحلیل روی آنها بیشتر است. در حالیکه مطالعۀ برش های طولی با محدودیتِ حداکثر طولِ قابل مطالعه روبرو است.
محدودیتِ حداکثر طولِ قابل مطالعه یعنی چی؟
واقعیت این است که این طول نمی تواند از مقداری بیشتر از یک "آن" – بخوان لحظه – بیشتر باشد. طبیعت زندگی همین است، "گذشته" که زمانِ نوشتن سطر قبلی در این نوشته را هم شامل می شود، هرچند اثر خود را بر لحظۀ حاضر گذاشته است، ولی دیگر در دسترس نیست و آینده هم که هنوز نیآمده تا بتوانیم اثراتِ آنرا بر حال حاضر اندازه گیری و تحلیل بکنیم.
این مبحث را در مقایسۀ زمانِ حال یک گوسفند و رمه ای که در دشتی در حال چرا است؛ و انعکاس آن در ذهن یک انسان و یا جامعۀ انسانی در کتاب "سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی – نیچه" به موجزترین شکل ممکن یافتم و این موضوع خشت اولِ بنایِ سیستم فکری است که با الگوریتمِ حاکم بر آن این نوشته را می نویسم.

طرح بحث حاضر، اما... !
با انتشار تصویری که از یک سایت آمریکایی به اسم "با صدای بلند فکر کن" شروع شد. (تصویر یک) این تصویر را برای تجزیه و تحلیل در فیس بوک به اشتراک گذاشتم و موضوع اخذ نظر قرار دادم. دوستانی در مورد آن نظریاتی بسیار روشنگر ارائه دادند، که در ضمن مختصر و مفید بودن، از عیبِ تعصب و پیشداوری پاک بود.




خلاصۀ آنچه من برداشت کردم و نظریات دوستان نیز با آن اضافه شد، بطور مختصر چنین بیان می شود که:
"در (تصویر یک)، برشی از مقطع رودخانۀ زندگی گسترده شده و با اتکاء به نحوۀ تعریف ما از "دولت"، شامل دولت حداقلی تا دولت حداکثری، سیستم های سیاسی مختلفی برای مطالعه بدست آمده است. از آنارشیِ بی دولتی تا دیکتاتوریِ دولت مستقر و تجاربِ تا امروز در جوامع نیز آن را تائید می کند."

من این روش مطالعۀ اجتماعی را مردود نمی دانم ولی آنرا محکوم به مطالعه در شرایط کوری و در نهایت وابسته به گذشته می یابم. افقِ چالش های فکری که بخواهد براساسِ "میزانِ حضور دولت در حیات اجتماعی" نقش خود را بر زندگی منقوش کند، بنظر من معیوب است! چرا که در نهایت، چه با دولت حداقلی و یا چه با دولت حداکثری، هنوز نمی توان مطمئن بود که در گزینۀ بین "کمونیسم-فاشیسم" و یا انتخابِ بین "بازارِ محدود شده-یا بازار محدود نشده" در موقعیتِ درستی "هم" قرار خواهیم داشت!؟

در حالیکه به اعتقاد من موضوعاتی از قبیلِ حق بهره برداری و فرصتِ برابر برای استفاده از مواهب طبیعت برای انسانها و مسئولیت و اختیارِ ناشی از بهره برداری از این مواهب، جای بحث و فحص ندارد و اموری روشن، شفاف و قطعی شده هستند! و لذا "واگذار کردن روبرو شدن با این واقعیت – بخوان حقوق طبیعی - به وجود حدِ معینی از حضور دولت حداقلی و یا دولت حداکثری" نمی تواند، حرکت در جهتِ پویایی و دینامیسم مورد نیاز در جوامع – برای همین امروز-  را بدست بدهد!

لذا در طرح بحث حاضر و با چرخش زاویۀ دید به پرسپکتیوِ رودخانۀ ای که مورد برسی است، برشی طولی از این فرآیند را بدست آورده و برآنم نگرش و مطالعۀ جریان زندگی - برای همین امروز - مهمتر از مطالعۀ شکل وجودی آن است. در این دیدگاه و با تساهل و تسامح نسبت به دولت حداقلی و یا حداکثری، پیشنهاد مشخص این است که صلح جهانی، آزادی و رفاه، عدالت اجتماعی و حق داشتن فرصت های برابر در استفاده از مواهب زندگی که جانِ کلام آن در "حقوق طبیعی بشر" تدوین شده است، موضوع اول و حیاتی در جوامع انسانی است و حذف پارازیت های راستگرایانه  که خط مشی های افراطی، تجاوز به حقوق شهروندی میلیونها انسان را پیش فرضِ ادارۀ امور در جامعه می دانند، اولویت اول است.(تصویر دو)




نقد من به نگرشی که در (تصویر یک) ارائه شده است، "این همانی دیدن موضوعات است". در این نگرش تفاوت ماهوی بین مطالبات اجتماعی و مطالباتِ حاکمانِ طالب قدرت، با یک وجهِ "همین است، که هست" توجیه شده و با طبیعت ایستایی که این روش مطالعه دارد، رسیدن به "راهکارهای حداقلی"، مفروضِ مطلوب در نظر گرفته می شود.

حال آنکه بدون تعارفاتِ رایج، موتور حرکات اجتماعی! چه در وجوهی که به بهره برداری از مواهب و امکانات موجود در طبیعت مربوط باشد و چه در ابعادی که در آن انسان ها خود را موظف به بازسازی و توسعۀ امکانات موجود در طبیعت مربوط می دانند، حقِ زندگی نزدیک به 7 میلیارد انسانِ عملاً موجود است.

در واقع تاریخ بشر بدون در نظر گرفتنِ آزمندی های میلیونی از انسانها، قبل از این ها هم می توانست، توسط عدۀ قلیلی که خودشان را به نمایندگی از خدا و یا به نمایندگی از خود، آقا و بالاسرِ آحادِ جامعه می دانند، متوقف و به محکومیتِ انواع بهره کشیِ خواص از عوام محدود باشد؛ که نیست!

این یادداشت و مباحث طرح شده در آن را در همین نقطه نگاه می دارم و برای نقد و بررسی و صیقل کاری در فیس بوک منتشر خواهم کرد. امیدوارم موضوعات طرح شده، آن میزان از حس کنجکاوی دوستانم را برانگیزد، تا بتوانیم در مورد آن "مباحثه" و حک و اصلاح لازم را اعمال نماییم!

شنبه 10 مهر ماه 93
این نوشته و اندیشۀ پایه ای ناظر بر آن، تقدیم است به "مسعود سخایی"!
معلم، دوست، رفیق و برادر بزرگترم، که ایستاده رفت و "یادش همراه با کوله بارِ آرمان ها و آرزوهایش" همیشه با من خواهد بود.

(نقل از صفحه فیس بوک احمد سخایی)