Wednesday, January 29, 2014

به "افسانه"ها پایان بدهیم! - "افسانۀ" راه سوم





بسیاری از صاحبان اندیشه و سیاست ورزان در جوامع به میانه گزینی و تخصص در پیدا کردن راه سوم، اشتهار دارند. نمونه های بارز این افراد در تاریخ 40 سال گذشته کم نیستند و مورد موثری برای همین امروز تیم همراه رئیس جمهور منتخب "حس روحانی" است.

روش تحیلی برای رسیدن به اعتدال، میانه گزینی و در نهایت انکشاف "راه سوم" خیلی پیجیده نیست؛ شما می پذیرید که در هرموضوعی جهان به سیاه و سفید، خیر و شر و افراط و تفریط "دچار" است!

بقیه مسیر ساده است، در امور تحلیلی و برنامه ریزی برای هر موضوعی، عملیاتِ سادۀ آشپزیِ "غذائی مطلوب" را انتخاب می کنید. A% از افراط را با B% از تفریط در ظرفی مخلوط می کنید و در حین بهم زدن - و... احتمالاً افزودن افزودنی های کمکی - خوراک پخته شده را "می چشید" و در صورت لزوم - از اجبار و یا دلبخواه - خیلی فرق نمی کند، غذایی را که پخته اید، آماده شده و می توان آنرا سرو کرد.
****
به باور من، در جهان واحدی که ما در آن زندگی می کنیم، روش های تاکتیکی پیدا کردن راه سوم، صرفاً برای "تلف کردن" منابع و بویژه مهمترین منبع سرمایه ای، یعنی "زمان"، کاربرد دارد. (البته نمود ظاهری آن سرشار از هیجان و نشانه های بدست داده شده از اجرای این روش - حتی - هیجان بخش هم هستند.)

به موج سواری بر روی رودخانه ای می ماند که قایق های رقیب یکی پس از دیگری در لبه های "حداکثری" و "حداقلی" مسیر سرنگون و یا معطل می مانند و قهرمان ما با حفظ تعادل مثال زدنی - حتی تا آخر خط مسابقه - دوام می آورد و حتی قهرمان می شود.

مایلم از دوستان سئوال بکنم:
1-  آیا با "افسانه" بودن "راه سوم" با من همدلی دارند، یا نه؟
2-  اگر "افسانه" بودن راه سوم را بپذیریم، پیدا کردن "راه" بدون نیاز به "افسانه" از کدام مسیر عبور می کند؟
****
کمتر کسی وجود دارد که با این خصوصیت بشری در نزد خودش بیگانه باشد که ما انسانها وقتی "می ترسیم"، وقتی قادر به تجریه و تحلیل وضعیت دور برخود نیستیم، تسلیم افسانه ها می شویم.
واقعیت بعدی هم این است که، همۀ افسانه ها همدیگر را تشدید می کنند.
من می گویم همه افسانه ها ریشه مشترک دارند! و آن... ناشی از فقر فکری و تنبلی در برخورد با موضوعات واقعی است. این مهمترین مشخصۀ "افسانه" است.
****
باید توجه داشته باشیم که سیکل معیوب "افسانه" پردازی و در نهایت بدست آوردن "معدل" قابل اعتنا از "افسانه های" قبلی در این نکته متمرکز است، که "شخص را با اشتیاق فریب می دهد."

«مشخصه های مثبت افراط و تفریط را بر می داریم و...» فاتحۀ اندیشه ورزی را می خوانیم.

بله! وقتی خود را به مشخصه های مثبت و یا منفی راههای مطرح شدۀ "تا کنون" محدود می کنیم. به مثابه استفاده از "چشم بند"ی است که اجازه نمی دهد، موقعیت حاضر خود را تحلیل کرده بهترین گزینه ای را که "مطابق علایق خود ما" است، انتخاب بکنیم.

دقیقاً هیچ "لذتی" برای ذهن تنبل شده، سُکر آورتر تر از چیدن گل هایی نیست، که هرگز در کاشته شدن آنها سهیم نبوده ایم!
****
نگاهی به ایران امروز بیاندازیم؛ نمونه های تاریخی و قابل اتکاء برای راستی آزمایی "افسانه بودنِ راه سوم" در میان "پوزیسیون" علی اکبر هاشمی رفسنجانی و در میان "اپوزیسیون" فرخ نگهدار است.

هیچ کسی نمی تواند ادعا بکند که معدل آن چیزی که این دو بزرگوار از تاریخ ایران نصیب برده اند، معادلِ زحمات و هزینه ای که متحمل شده اند، بوده؛ و یا «داده-ستانده و هزینه-فایدۀ» اقداماتشان در تاریخ ایران به درستی ارزش گذاری شده است.

موضوع خیلی روشن است، فاعل به فعلِ "میانه گزینی"، از هر دو جانبِ "بحرانی" تحت فشار است و داوطلبانه "نقش لحاف ملا" در تمامی دعواها را بر عهده می گیرند.
حال آنکه هیچ کس بهتر از آنها نمی داند که تا چه میزان با "اشتیاق" و "نیک اندیشی" به این "مهم" دست یازیده اند و حیران خواهند ماند که "چرا این دست نمک ندارد؟"
****
سئوال این می ماند که پیشنهاد من چیست؟ و من دعوت می کنم تا برگردیم به مثال استاتوس بالا: «به موج سواری بر روی رودخانه ای می ماند که قایق های رقیب یکی پس از دیگری در لبه های "حداکثری" و "حداقلی" مسیر سرنگون و یا معطل می مانند و قهرمان ما با حفظ تعادل مثال زدنی - حتی تا آخر خط مسابقه - دوام می آورد و حتی قهرمان می شود. »
آیا تمامی تلاش موج سواران ما اگر "خط پایان" مسابقه را برداشته باشیم، بی معنی نمی شود؟
نتیجه گیری من این است: انسانهایی که "چشم انداز" روشنی از "دلبخواه خود" نداشته باشند، اسیر "افسانه ها" خواهند بود!
****
... «در واقع کار شما این است که زندگی خود را سامان دهید.» برای اینکار «به گرد خود حصاری از امید عظیم و فراگیر بکشید، حصاری از کوشش امیدوارانه! برای خود تصویری بسازید که آینده بتواند در آن توجیه شود و هرگز تصور نکنید که شما از تباری پایین تر هستید.»...

تنها در این حالت است که قادر خواهیم بود، دنیا، رقبا و متحدین خود را بر آن بداریم که در مقابل ما به "واکنش" دست بزنند و در نهایت این کنش های اجتماعیِ هر "انسان و یا گروهی از انسانها"ست که سرگذشت زندگی را آنچنان که باید باشد، شکل داده و عملی خواهد کرد.
بهمن 1392
(نقل از صفحه فیس بوک احمد سخایی)

****
پی نوشت:
از متن ذیل به نقل از کتاب «اندیشه های متی» - برتولت برشت؛ در نوشتن بخش دوم یادداشت بالا استفاده شده است.
کا-مه و بنای نظام بزرگ
کا-مه به کارگران می گفت: از کسانی که موعظه می کنند که شما باید نظام بزرگ را به وجود آورید پرهیز کنید. اینها آخوند و ملا هستند. اینها باز به دنبال خیالات واهی کارهائی برایتان در نظر گرفته اند.
یکبار بی نظمی بزرگ را به گردنتان می اندازند و بار دیگر می گویند نظام بزرگ را به وجود آورید.
در واقع کار شما این است که زندگی خود را سامان دهید. در حالی که به این کار مشغولید نظام بزرگ را هم ساخته اید.
تجربه های تلخی که بی نظمی بزرگ به شما آموخته و علاوه بر آن، چند تجربه خوب که همقطاران شما در بعضی قیام ها اندوخته اند، راهنمای شما خواهد بود.
اما بهتر است خانه مطلوب را در مغزتان تا آخرین میخ نسازید. کاری کنید که تا آنجا که ممکن است دستتان باز باشد. چه هنگام طرح نقشه آسان تر می شود بحث کرد، تا وقت پیاده کردن آن و هنگام ساختن، بسیاری چیزها به ذهن می رسد که به وقت طرح نقشه از نظر پنهان بوده است.
مواظب باشید که بنده ایده آل ها نشوید وگر نه به زودی نوکر ملاها خواهید شد