Monday, June 24, 2013

در باب مصلحت اندیشی؛ 1- چرا طرح سئوال در مورد گزینش بین "بد" و "بدتر" غیرعلمی و ارتجاعی است؟



حقیقتی در "احساسِ" حقیرِ سرخوردگی و افسردگی، وقتی بر "واقعیت زندگی" منطبق نیست، وجود ندارد!


برای اینکه بتوانم در کوتاهترین بیان در خصوص جواب سئوال بالا روشنگری لازم را داشته باشم؛ بحث را از مقولۀ گرما و سرما در فیزیک شروع می کنم.

می دانیم که حرکت عملاً موجود در میان ملوکولهای یک جسم و یا محیط را می توانیم با دما سنج اندازه بگیریم. دماسنج ها هم کارکردی واحد دارند و می توانند "اثر" تحرکات بین ملوکولی را با اندازه گیری "دما" ثبت نمایند. به همین دلیل علم فیزیک براین بنا توافق کرده است که "سرما" را به مفهوم نبود گرما بپذیرد.

(در فیزیک سرما یک انرژی نیست بلکه نبودن گرما را سرما معنی میکنیم . سرما جابجا نمیشود و بیان این مطلب که سرما از پنجره وارد خانه میشود مبنای علمی ندارد و یک محاوره و باور عامیانه می باشد از نظر علم فیزیک سرما وارد خانه نشده بلکه انرژی گرمایی از خانه بیرون رفته است.) (فیزیک دبیرستان)

سَرما پدیده‌ای است که بر اثر کاهش گرما روی می‌دهد. در دانش فیزیک چیزی به نام سرما دادن وجود ندارد، بلکه گرفتن گرما از ماده باعث عدم وجود گرما شده که به اصطلاح (سرما) می گویند. سرما را نمیشود وجه مقابل گرما دانست چرا که گرما از (وجود) دلالت میکند اما سرما امریست عدمی. در حقیقت سرما وجود ندارد و این عدم وجود گرماست که ما را بر آن داشته که اسمی به نام (سرما) به آن لقب بدهیم.( سرما - ویکی پدیا )

از آنجایی که زندگی اجتماعاً موجود در هر جامعه ای "واقعیتی" است مستقل از احساسات و درک ما انسانها، تصور نگارنده این است که هر توضیح بیشتری در مورد عینیتِ انطباق و ارتباط "سرما" و "سرماتر" با "بد" و "بدتر" که صرفاً حامل بار احساسی ما انسانهاست، بخواهم بدهم به نوعی توهین به شعور خواننده محسوب می شود 

در خاتمه توجه دوستان را به جواب هاشمی رفسنجانی به سئوالِ «اگر اینبار هم مثل سال 88 تقلب شد، چکار باید کرد؟» جلب می کنم؛ که گفته است: «مگر قبلاً تقلب شد، بد شد؟!»
4 تیر ماه 92

پی نوشت:
برای دوستانی که علاقمند به گسترش مباحثِ موضوع این یادداشت هستند، مطالعۀ یادداشت های ذیل توصیه می شود.
(چشم انتظار برای نقد و در هم کوبیدنِ ساختار منطقی آنها، توسط دوستان، نیز خواهم بود.)


Tuesday, June 18, 2013

خطابه ای به فرخ نگهدار! تفاهمات و سوء تفاهمات در 34 سال از تاریخ ایران



این نوشته با این اعتقاد نگاشته می شود که قضاوت در مورد تاریخ، مقوله ای در موضوعات شهروندی نیست و حق و وظیفۀ تاریخ است! و همچنین بر این موضوع تاکید خواهد داشت که تنها دیکته های نوشته نشده است که غلط ندارند!
بر سیاق آنچه در بالا اشاره شد، نیز، تاکید مجددی خواهد داشت بر این ظریف که:
گذشته، گذشته است و نباید بر آن حسرت خورد و آینده - هم - هنوز نیآمده است که بخواهیم نگران آن باشیم. از اینروست که حقانیت هایی که به دنبال آن هستیم واقعیت و یا حقیقت هایی هستند که می توانند به زندگیِ هم اکنونی ما معنی بدهند و ما را در مسیرِ زندگیِ بدون استرس و شرمندگی راهنما باشند.

مشاهدۀ فیلم تهیه شده توسط دوستانی که با شرکت در انتخابات یازدهمین دورۀ ریاست جمهوری مخالف بودند و در مقابل سفارت ایران در لندن برداشته شده است و موضوعات مطرح شده در این فیلم مرا به نوشتن این خطابه رهنمود کرد و برآنم که به سئوالاتی که با مشاهدۀ این فیلم مطرح می شود، جواب مناسب را پیشنهاد بنمایم.

اول اینکه، معترضین به انتخابات به سبک و سیاق آنچه در ایران برگزار می شود کاملاً در موضع صحیح قرار دارند، واقعیتی است که نمی توان آنرا نادیده گرفت. انتخابات به این سبک و سیاق فاقدِ حداقل های استاندارِ رایج در برگزاری "انتخابات" است و هیچ کسی که شخصاً یا جمعاً منافعی در برگزاری چنین انتخاباتی نداشته باشد، از جنبۀ اصول دانش اجتماعی دورۀ دبستان نیز نمی تواند از آن دفاع نماید.
دوم اینکه، مطالبۀ برگزاری انتخاباتی که بتواند قدری آزادانه تر و فراگیرتر برگزار شود - حداقل من و یا گروه اجتماعی که من به آن تعلق داریم نیز بتوانیم در آن از حقِ انتخاب شدن و انتخاب کردن برخوردار باشیم – یک وظیفۀ غیر قابل تعطیل کردن است و هر کس مروج عدم مطالبۀ این حق حداقلی باشد، به یقین از اعتماد بنفس لازم برای شرکت در انتخاباتی فراگیرتر برخوردار نیست.
سوم اینکه، تا بوده همین بوده که وقتی مطالبه ای داریم که توانایی بدست آوردن آنرا – هنوز – فراهم نکرده ایم؛ بسان کشاورزی که محصول نکاشته را نمی تواند درو کند – دچار خشم، عصبانیت، یأس و سرخوردگی خواهیم شد. حتی می توانیم با رفتن زیرِ بار وزنه ای بزرگتر از آمادگی خودمان فنّ کمرشکن را برروی خودمان بیآزماییم. (البته نتیجه هم معمولاً از قبل مشخص است.)
چهارم اما... اینکه، هر گربۀ بی دست و پایی هم می تواند وقتی دستش به گوشت نمی رسد، ادعا داشته باشد که "بو" می دهد!

یکبار دیگر و با قبول موارد ذکر شده در بالا به فیلم منتشر شده نگاه می کنم و اینبار با حذف عوامل موثر فوق به فرصتِ انکشاف، واقعیتی را درمی یابم که تقسیم آن با خوانندۀ این متن وظیفۀ این نوشتار است.

فرخ نگهدار قهرمان اصلی این بخش از فیلم است. همان جوان خوشفکر که برای اولین بار و به صورت عیان از خلوت مبارزه ای سیاسی - چریکی در دوران حکومت پهلوی بر پردۀ تلویزیونِ ایران ظاهر شد، پرچم اندیشۀ چپ را بر دست داشت و در جدالی دیدنی، به مناظره با رقبای فلسفی و سیاسی پرداخت.

فرخ در صف رای دهندگان است و علیرغم اینکه سبک و سیاق انتخابات در حال انجام را قبول نداشته و به آن معترض است، از آن به عنوان یک فرصت کوچک برای ابراز نظر و متراکم کردن فریادِ اعتراض مردم ایران استفاده می کند. او امیدوار است در این همراهی صدای مظلومیت مردم ایران را (بقول ملا حسنی – ارومیه - «فارسی بگویم که ریگان هم بفهمد») به گوش جهانیان برساند و هیچ شرمنده هم نیست که برای اینکار از تنها تریبونِ ممکن – که البته به این منظور هم طراحی نشده – استفاده می نماید. (با قرار قبلی)

ولی معترضِ تهیه کنندۀ فیلم، حمله به او را در مرکز توجه قرار داده، فرخ را خطاب می دهد و از نابسامانی، تحقیر، سرکوب، قتل، اعدام، تجاوز و... گلایه مند است. ترجمان سادۀ ادبیاتی که خطاب به یکی از رهبرانِ جنبش چپ در ایران که در فیلم شنیده می شود را اعلام "انتظار" و مطالبۀ نیازی قابل "احترام" برای پیدا کردنِ - تنها – یک گوش "شنوا" می یابم!

فرخ عزیز!
فریادی که شنیده می شود، بیان روشنی از "نفرت" و "عشق" است!

ما جنس این شکوائیه را خوب می شناسیم. انسانها در روزهای ناامیدی بیشتر از اینها را در "خلوتِ خودشان" با "خودشان" می کنند، جوانان سالهای 57 و پیران سالهای 92 را – پس از 34 سال اختناق - از این واقعیت گریزی نیست. (آینه ها شاهد های صادقی هستند.)

برآنم که از باب یادآوری بخواهم؛ قدرِ این توجه و اشتیاقِ به دریافت راهنمایی برای پیمودن ادامۀ راه را بدانید و خوش آن دارم که قدرت تبدیل "نفرت" به "عشق" را یکبار دیگر برای دوستانِ ناامید شده و فسردۀ از دلتنگیِ حضورِ دره هایِ عمیق "بین آرزوها و عمل" به ارمغان بیآورید.

بیشتر شنوندۀ دردهای این دوستانمان باشید و با اعتماد بنفس مثال زدنی تان بر حضور موثر در کشاکشِ مبارزاتِ سیاسیِ طبقاتیِ بیافزایید!

راه همین است! و این همان نقشی است که تاریخ برای شما در نظر گرفته است!
28 خرداد 92

Tuesday, June 4, 2013

چشم "اسفندیار" و چلۀ کمان تاریخ تمدن ایرانیان در«فصلی برای ائتلاف»؛ "راه" کدام است؟



شیخ حسن روحانی و علی اکبر ولایتی، بخوانند و به اطلاع دیگران برسانند که "راه" کدام است؟
****
برآنم که کودتا قرابتی با انتخابات ندارد و گوریل کودتا در دام مدنیت ایرانی (تا امروز) وارد شده و توسط عقلانیتِ رهبران محاصره شده و یک قدم بیشتر تا رها کردن تور صیادی نمانده است!

خطابه ای برای ثبت در تاریخ:
1-       ولایتی؛ بنیان این جمعبندی را به ایشان بدهکارم که چندی پیش، از هاشمی گلایه کرده بودند که در فتنه 88 خامنه ای را تنها گذاشت؟! برداشت این بود که نگرانی هایی داشته اند که قدری از موضوعات سیاسی مرسوم "پیچیده تر" است.
2-       قالیباف؛ ایشان حق دارند، بیشتر از هرکس دیگری از اینکه به عنوان چوب دوسر طلا مورد سوءاستفاد قرار گرفته اند، حس دلخوری داشته باشند. معلوم است که ایشان نامزد مورد نظر برای انتخاب شدن نیستند و درست تر آن است که به این علم خود، عملی "انقلابی" را نیز اضافه بکنند.
3-       رضایی؛ در یادداشت جداگانه ای ماموریت تاریخی محسن رضایی به ایشان اطلاع داده شد (اینجا) و روشن نیست بعد از، از دست دادن احمد، چه اصراری دارند، در زمین حریف بازی بکنند.
4-       حداد عادل؛ شرمندۀ سن وسال ایشان و اینکه در محضور داماد و پدر داماد گرفتار هستند، توصیه ای برای ایشان نیست!
5-       عارف؛ همیشه این سعادت نصیب شخص نمی شود که در موقع مناسب در جای مناسب قرار گرفته باشد، اهمیتِ توافق و ائتلاف ایشان با روحانی و ولایتی موضوعی نیست که نیاز به توضیح بیشتر داشته باشد!
6-       روحانی؛ به دعوت هاشمی در انتخابات کاندید شده و بر همین اساس محور ائتلاف و فاعلِ کشیدن چلۀ کمانِ ماموریتی تاریخی است، می توان به ایشان اعتماد کرد همان گونه که هاشمی اعتماد کرده است.
7-       غرضی؛ نقش ملات انتخابات را اگر تاریخ به غرضی سپرده است، باشد که در همین نقش انجام وظیفه کنند.
شیخ حسن روحانی و علی اکبر ولایتی!
در سه چهار روز مانده به 24 خرداد، وقتی تمام فرصت های محتمل و پیش بینی شده برای برهم زدن انتخابات تمام شد، برای بازگرداندنِ حسِ برادری و رفاقت و با محوریتِ ارادۀ «هاشمی، خاتمی» لازم خواهد بود بزرگترین ائتلاف و وحدتِ خردمندی نزدِ ایرانیان، بنا گذاشته شود و بر دوقطبی کردن انتخابات با "چشم اسفندیارِ" کودتا، تاکید بشود.
دولت وحدت ملیِ مورد نظر هاشمی را شما – روحانی، عارف و ولایتی – می توانید بنا کنید، در این مهم شک نداشته باشید!
همین!
4 خرداد 92 نوشته شد و در 14 خرداد منتشر می شود. 

در همین موضوع:

در معرفی "آرای داغ" در انتخابات جمعه 24 خرداد؛ چرا شمارش "معنایی" آراء، از شمارش "مقداری" آن مهمتر است؟



انتخابات ریاست جمهوری در 24 خرداد، یک انتخابات به حدّت دوقطبی خواهد بود. کسی به اقتدارگرایی بی منطق، کور، الکن، فاسد و دزد رای نخواهد داد. این موضوع شاملِ جیره بگیرانِ کودتا هم می شود. ساده انگاری است که کسی فکر بکند، آن بسیجی زحمتکش و خانواده دار، حاضر باشد آینده و کیانِ خوشبختی فرزندان خود را به قایق بی بادبان و بی هدفی که هاشمی، مهدوی کنی، خاتمی، کروبی و صدها روحانیِ مورد احترامِ جامعۀ بسیجی و سپاهیان پاسدار، مایل به سوار شدن به آن نیستند را به عنوان کعبۀ آمال انتخاب بکند.

نتیجۀ انتخابات ریاست جمهوری در 24 خرداد از هم اکنون معلوم است و با نشانه گذاری هاشمی رفسنجانی کشتی انتخابات به موقع به ساحل مقصود خواهد رسید. صحت این مدعا را خبرگزاری های امنیتی و به شدت سیاسی شده، ارگان های خبری نظیر فارس نیوز و مشرق نیوز – حتماً – بهتر از ما می دانند.

در دوقطبی انتخاباتی که یک طرف آن جنگ، ناامنی و به غارت بردن ثروت های ملی درلباس اقتدار گرایی و سرکوب مصلحین اجتماعی است (که مجبور است با چراغ خاموش هم حرکت بکند.) و در قطب مقابل، تمامیِ شهروندان، رهبران سیاسی و روحانیتِ پناه آورده به مردم، در آن اجتماع کرده اند. نیازی به هیجان و شورآفرینی لحظه ای موضوعیت چندانی نخواهد داشت.

گزینه ای که براساس آن نتیجۀ انتخابات براساس توهماتِ فرماندهی کودتا به لباس عدد و ارقام و با نادیده گرفتن آرای واقعی در صندوق ها اعلام شود نیز "حقه ای" شناخته شده است. تا آنجا که قصدی چنین وقیح نُقل هر کوی و برزن و محفل های مردمی است.

با آرایش انتخاباتی موجود و نشانه هائی که رهبران اصلاحات حکومتی تا کنون معین کرده اند، تبلیغات منفی و اذیت و ازار مردم برای "تحریم" و عدم شرکتِ شهروندان رنجیده توسط ماشین سرکوب کودتا نیز با حفظ آرامش و صبوری و خونسردی شهروندان در جامعۀ مدنی موضوعیت خود را از دست داده است. چرا که قدرت تاثیرگذاری آرای مردم در حمایت از نامزدی هاشمی رفسنجانی، تمامی امیدهای قطب مقابل را به ناامیدی مبدل کرده است.

براین اساس است که انتخاباتِ 24 خرداد را نه در تعداد آرای ریخته شده در صندوق ها بلکه براساس شورِ حضور شهروندان در کارناوال های انتخاباتی شاهد خواهیم بود.

آرای انتخابات 24 خرداد مشحون از تعداد زیادی "رای داغ" خواهد بود. آرای داغ آرایی است که با آگاهی و اعتماد بنفس و در مقابل چشم جهانیان طی نمایشی باشکوه در صندوق ها ریخته خواهد شد.

بگذار ماشین حساب های عددسازیِ ماشین حماقتِ کودتایی سعی خود را بکنند، قطب شکست خورده حتی از خواب و تفسیر خوابِ روحانیونِ متوهم نیز برخوردار نیستند.

اپوزیسیونِ خارج از کشور، برای دفاع از کیان ایران و ایرانی، می توانند، تمامی پرژکتورهای دنیا را برای شمارش معنایی آزاء انتخابات 24 خرداد روشن نمایند؛ از همین الان اینکار را باید شروع کرد!