Thursday, May 9, 2013

به مناسبت دهمین سالگرد تشکیل «اتحاد جمهوری خواهان ایران» - 11 و 12 می 2013 برلین




دهمین سالگرد تاسیس نهاد «اتحاد جمهوری خواهان ایران» را گرامی می داریم و بر تمامی کسانی که در گذاشتن سنگ بنای این مهم زحمت کشیده اند، آفرین و بهترین آرزوها را نثار می کنیم! هرچند که کمتر کسی می تواند ادعا داشته باشد که در یک  جمعبندی از 10 سال فعالیت این نهادِ مردمی - فارغ از روشن نگریِ مثبت اندیش – این نهاد به دستاوردهای مشعشعی در مسیر موفقیتی مفروض و تعریف شده، رسیده است.
این نوشته در موردِ مهمترین عنصر فراموش شده در فعالیت موثر و یا عدم موثر بودن فعالیت های این مجموعه تا امروز نوشته می شود و به همین دلیل به گره گاه  و گلوگاه اصلی – یعنی مقولۀ سازمان دهی ایرانیان خارج از کشور – به مثابه مهمترین ماموریتی که می شده است برای این نهاد تعیین کرد و نقد دستآوردها، در این فرآیند متمرکز خواهد شد.
باشد تا دوستان دیگر، وجوه دیگری را مورد توجه قرار داده، و همراهی نمایند تا از این فاز مبارزات تاریخی مردم ایران به سلامت و سربلندی عبور کنیم.

قبل از ورود به بحث اصلی این یادداشت لازم می دانم اصولی را که ناظر بر نگرش نویسنده به شرایط عملاً موجود هستند و هیچ جای خدشه ای را برای آن مجاز نمی داند، به شفافیت و در ابتدای سخن بیان نمایم.
1-       اعتقادی به هیچ شکلی از مبارزۀ غیر مسالمت آمیز نزد نویسندۀ این مطلب وجود ندارد. حتی یک مویِ یک جوانِ ایرانی نیز لازم نیست در مسیر تحولات آتی اجتماعی در ایران مورد "ستم" قرار بگیرد.
2-       واقعگرایی نسبت به وضعیت و شرایط عملاً موجود در مسیر پیشنهادی محور اصلی هر اقدامی است. انتظارات نابجا از افراد و جریان های تاریخی، موجب از دست رفتن انرژی، و طولانی شدنِ بی مورد "راه" می شود.
3-       برای جامعۀ ایرانی که در موقعیتی قرار دارد که می توان به جرات عنوان نمود «تاریخ با آن بطور جدی سخت گرفته است» مبارزه سیاسی، طبقاتی و تلاش برای کسب قدرت سیاسی به عنوان سمّ مهلکی است که باید از آن دوری کرد.
وضعیت موجود چیست؟
بنظر این قلم موضوع اساسی که نباید در بررسی این فعالیت مغفول بماند، موضوعِ عدم توجه به ساختارهای واقعی و جامعه شناختی و تخریب های وارد شده به ساختار اجتماعی جامعۀ ایرانی و اثرات مخرب حکومتِ جهل و نادانی در 34 سال گذشته مربوط است و مهمترین وجه شخصیتی بحرانِ عملاً موجود در این نهاد، نیز به تسلط بلامنازعِ محدودیت های "ذهنی" ناشی از این بحران در اندیشه ورزی فعالین آن، مربوط می شود.
1- سی وچهار (34) سال است که عقلانیت سیاسی در ایران حاکم نیست.
2- سازوکار روابط اجتماعی در ایران مورد تجاوز قرار گرفته و با استفاده از درآمدهای سرشار نفتی، ضعف های مدیریت اجتماعی تحت پوششِ سیاسی "مذهب" و سرکوب نیروهای بالنده در جامعه قرار داشته اند و شاهد عدم رعایت حداقل های حقوق اجتماعی و قواعد تمدن مورد نیاز در هزاره سوم میلادی - حتی در مقایسه با فقیرترین و عقب نگهداشته شده ترین کشورهای همتراز - هستیم.
3- سیاست های سرکوبِ سازمان یافته برای حفظ قدرت توسط بلوک حاکم بر ایران با اخراج رسمی و تبعیدِ فعالین اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از کشور پشتیبانی شده و می شود.
4- وجود جمعیتی معادل حداقل 5 میلیون نفر که از جوان ترین و فعالترین بخش های اجتماعی در ایران دستچین و به بیرون از مرزهای ملی پرتاب شده اند، مهمترین ویژه گی ناظر بر طرح بحث حاضر است. پدیده ای که در نوع خود و نسبت به تمامی کشورهای در حال توسعه و یا پیشرفته یک استثناء محسوب می شود. (اگر کسی بتواند در "ردِ" آگاهانه و هدفمند بودن این تبعید و مهاجرت که برای حفظ و تداوم حکومت کودتایی صورت می گیرد، استدلال ارائه دهد، بسیار باید از آن استقبال کرد.)
5- اگر حدود 5% کل جمعیت ایران هم اکنون برای فرار از نابسامانی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در خارج از ایران به سر می برند. تحلیل جامعه شناختی از این پدیده می تواند به یکی از مهمترین موضوعات مطالعاتی در رابطه با وضعیت تاریخی ایران در نظر گرفته شده و جواب یابی گردد.
6- مقوله ای از موضوعات اقتصاد سیاسی کلان نیز با این طرح بحث بشکل آشکار خودنمایی می کند، و آن اینکه موضوع ارتباط و تعریف و امکان باز تعریف وضعیت موجود اقتصاد ایران، براساس مفاهیم بسیار اساسی و تعیین کنندۀ ، "تولید ناخالص داخلی" و "تولید ناخالص ملی" چیست و چه پتانسیل هایی در این ارتباط می تواند مغفول مانده باشد؟
واقعیت غیر قابل کنمان در شرایط عینی موجود، گرفتار شدن کشتی سیاست و اقتصاد در ایران بدست گروهی از راهزنان و دزدان دریایی بوده است. هرچند به لطف سالهای فروش نفت به قیمت های مناسب، حاکمیت در ایران علیرغم مقاومت در مقابل مقولات علمیِ ادارۀ جامعه و اقتصاد، توانسته است پرچم خود را بر فراز این کشتی برافرازد ولی روزانه تعداد قابل توجهی از بهترین و تحصیل کرده ترین نیروهای اجتماعی ایرانی، خود را از کشتی به بیرون پرتاب کرده و با قبول خطراتِ مهاجرت اجباری زندگی خود را مستقل از سرمایه گذاری شخصی و ملی از نو سازمان می دهند و این درواقع نوعی تخریب "منابع" سرمایه ای محسوب می شود. بعلاوه اینکه هربار و پس از یک دوره فروش نفت به قیمت های مناسب بین المللی جنگ گرگها برای بهره برداری بیجا از منابع ملی نیز در حال انجام بوده و تشدید شده است.
وقتی به این واقعیتِ اقتصادی توجه داشته باشیم که سرمایۀ در اختیارِ ایرانیان خارج از کشور مبالغی فراتر از 1000 میلیارد دلار برآورد می شود. توجه به تولید ناخالص داخلی بین 100 تا حداکثر 400 میلیارد دلار (مقدار حداکثر، از گزارشات کذب مسئولین کشوری با قدری اغماض گرد شده است.) یکی دیگر از عجایب در زندگی تاریخی ملت ایران را نمایان می سازد.
این میزان انحراف فی مابین "تولید ناخالص داخلی" و "تولید ناخالص ملی" که به مدت 34 سال است، اثرات ویرانگر خود را بر اقتصاد، روابط اجتماعی و سیاست در ایران گذاشته است و چشم اندازی هم از اصلاح امور مشاهده نمی شود.
سرمایۀ در اختیار ایرانیان خارج از کشور و ارزش کل سهام بورس در ایران به ما چه می گوید؟
برآوردهای سرانگشتی و شاید خوشبینانه به ما می گوید که 5 میلیون ایرانی در خارج از کشور حدود 1000 میلیارد دلار سرمایه در اختیار دارند و در اقتصاد کشورهایی که در آنجا حضور دارند از فعالین قابل شمرده شدن محسوب می شوند.
این در حالی است که ارزش کل بورس تهران – ایران – حدود 40 الی 50  میلیارد دلار است!
این دو عدد را چگونه می توان در مقیاس های اندازه گیری واحد قرار داد؟

ایرانیان خارج از کشور؛ - وضعیت جامعه شناختی
ایرانیان خارج از کشور را اگر بخواهیم از سالهای بعد از 57 به گروه های اجتماعی تقسیم بکنیم به موارد ذیل می توان تفکیک کرد:
-        گروه قابل توجهی از ایرانیان خارج از کشور کسانی هستند که با پایان تحصیلاتی که با مساعدت و هزینۀ دولت شاهنشاهی در دهۀ 50 به مشغول بودند، بالافاصله پس از سقوط رژیم موضوع برگشت به کشور را منتفی دانستند و شامل آن گروهی است که در سال 57 به ایران بازگشتند و با عدم امکان انطباق با رژیم جدید در دهۀ 60 به خارج بازگشتند، این تعداد شامل 50 هزار دانشجوی ایرانی بودند که قبل از 57 مشغول تحصیل در کشورهای خارجی بودند.
-          گروه دوم عوامل نگران و وابسته به رژیم گذشته بوده اند.
-          گروه سوم نسلی از جوانان ایرانی هستند که برای ادامۀ تحصیل و همزمان با تعطیلی دانشگاهها متعاقب انقلاب فرهنگی، برای ادامه تحصیل به خارج رفتند و ماندنی شدند؛
-          گروه چهارم در دوران سالهای 65 تا 70 و برای نجات آیندۀ بچه هایشان از گزند جنگ و ویرانی های آن با فروختن دار و ندار مهاجرت را انتخاب کردند.
-          گروه پنجم، که از سالهای بعد از 84 و تحت فشارهای ساختار حکومتی کودتا به خارج کوچانده شده اند که شامل نیروهای کاری و متخصصینی هستند که به دنبال موقعیت های کاری بهتر به خارج از کشور کوچیده اند و بخشی از نیروهای سیاسی و روزنامه نگاران منصوب به سبز که تحت فشار دولت عملاً به خارج از ایران رانده شده اند نیز در میان آنها هستند.
-          به گروههای بالا باید روند چدید فرار جوانان را اضافه کرد که برای ادامۀ تحصیل – و یا به بهانۀ ادامه تحصیل – در سالهای اخیر بعد از کودتای 88 به خارج از کشور فرستاده می شوند. به جرات می توان این گروه را در موقعیتِ از این ستون به آن ستون فرج است دید که با نگرانی از جنگ برای منازعۀ هسته ای گریزانده شده اند و بیشتر در موقعیت انتظار پایان وضعیت اضطراری، برای بازگشت به میهن قرار دارند.
·         به همۀ موارد بالا تعداد محدودی از فعالین سیاسی را که به مرور و در اثر درگیری های همراه با جریانات سیاسی برای نجات جان به خارج از کشور کوچانده شده اند را باید اضافه کرد. این گروه ممکن است در میان جمعیت 5 میلیونی جمعیت ایرانیان خارج از کشور درصد بسیار کمی را تشکیل بدهند ولی در میان مجموعۀ دوستانی که اتحاد جمهوریخواهان را بنا نهاده اند، باید اکثریت مطلق را به خود اختصاص داده باشند.
·         عوامل مامور و رانده شده از ساختار حکومت ج.ا. نیز جزء کوچک ولی موثری را از جمعیت ایرانیان خارج از کشور تشکیل می دهند که بهتر است طبقه بندی آنها در میان موارد فوق منظور نشود.
خارج از روندی که به خروج حداقل 5 میلیون ایرانی از کشور منجر شده است. این جمعیت به عنوان نیروهای اجتماعی فعال نیز قابل طبقه بندی هستند.
1-       فعالین دانشگاهی محققین، دانشجویان و استادان دانشگاه،
2-       تکنوکرات های جذب شده در ساختار اقتصادی کشورهای پذیرند،
3-       کارآفرینان، سرمایه داران و سرمایه گذاران،
4-       کارگران، شاغلین کارهای متوسط و شهروندانی که با کار فکری و یا یدی گذران زندگی می کنن.
5-       دریافت کنندگان مستمری از سازمان های تامین اجتماعی و ساکنین کمپ های پناهندگی،
در این مقاله ما به جزئیات بیشتری در مورد این جمعیت 5 میلیون نفری اشاره نمی کنیم و من سعی می کنم با توجه ویژه به دو گروه از ایرانیان مقیم خارج خوراک کافی برای ادامۀ بررسی خود را تامین نمایم.
1-       گروهی که از نقطه نظر فرهنگی سنخیتی با جمهوری اسلامی نمی توانند برقرار بکنند،
2-       گروهی که برای بدست آوردن فرصت، شرایط زندگی بهتر و شرایط مطلوب تر کار برای ایجاد امکانِ عرضۀ نیروی کاری خود به قیمت های مناسب بین المللی در این کشورها مشغول به فعالیت و کار هستند.
ادعای این نوشته بر آن است که این جمعیت حداقل 5 میلیون نفری اساساً تافتۀ جدا بافته ای در میان مهاجران و جویندگان کار از سایر کشورها هستند و در مرحلۀ اول بخش اعظم – حداقل 50% - از اپوزیسیون عملاً موجود برای ج.ا. را تشکیل می دهند، و صرفاً در مرحلۀ بعدی جماعتی بدنبال موقعیت های بهتر – مشمول استاندارد مهاجرت – و با قابلیت ایجاد ارزش افزوده برای کشور پذیرنده هستند. جماعتی که صرفاً به کارهای یدی و با ارزش افزودۀ کم تعلق ندارند.  
با یک بررسی مجدد در موارد بالا و اشاره به این واقعیت که در داخل ایران هم اکنون نزدیک به 20% جمعیت در سنین اشتغال بطور کامل، از بیکاری مزمن رنج می برند و این حقیقتِ شگفت، که حدود 60% این بیکاران دارندگان مدارج تحصیلیِ لیسانس، فوق لیسانس و حتی دکترا می باشند. می توان به ضرورتِ تحمیل شده به ج.ا. برای اینکه راه هایی را جستجو نماید که این لشکر بیکاران را به بیرون از کشور براند، پی برد. ( باید قبول کرد که درصورتیکه مهاجرانِ بعد از سال 84 که حداقل رقمی معادل یک میلیون نفر را به خود اختصاص می دهند، در صورتیکه الان در ایران بودند، ارقام درصدهای بیکاریِ اعلام شده در بالا را به شدت افزایش می دادند.)
پیام اصلی چیست؟
ج.ا. عملاً با تخلیۀ بازار کار به بیرون از ایران، اخراج خبرنگاران و نیروهای سیاسی نسبت به تخفیف فشارهای داخلی بر خود عمل می کند. سیاستِ غیرسیاسی کردن مهاجرین توسط ج.ا. تیغۀ دیگر قیچی ئی است که به وسیلۀ آن بخشی از مبارزات جامعۀ مدنی، را جراحی و از کالبد جنبش تاریخی–سیاسی در ایران خارج می کنند. (رجوع کنید به تقدس موجود در سایت های خبری مثل "روزآنلاین" که از نوشتن یادداشت با امضاء محفوظ به شدت اجتناب می کنند و این کار را بطور عمده از ترس فشارهای کیهان شریعتمداری انجام می دهند.)
ماموریتی که به نظر این قلم در دهمین سال تاسیس «اتحاد جمهوری خواهان ایران» می تواند و باید در دستور کارِ جدی قرار بگیرد، تبدیل شدن به سازمانی است ائتلافی از نمایندگانِ 5 میلیون نفر ایرانی خارج از کشور که با روشهای دمکراتیک تجدید ماموریت و سازمان داده شده، و خود را به موقعیتِ دولتِ سایه برای اعمال حاکمیت آنها تبدیل می کند.
معلوم است که در این مسیر سازمان فعلی «ائتلاف(اتحاد) جمهوری خواهان ایران» می تواند و باید بطور کامل مورد تجدید نظر قرار بگیرد و خبر بد این است که چنین سازمانی تا کنون در تاریخ بشر مشابه نداشته و می باید از توانایی ها و نوآوری های ممکن و موجود در بدنۀ خود، برای موضوعات پیش رو، راهکار عملی خلق نمایند.
توضیح اینکه:
1-       در تاریخ تا بحال سابقه نداشته که در موقعیت صلح و بطور آگاهانه حدود 50% ظرفیت اپوزیسیون یک کشور به خارج از کشور تخلیه و توسط قیچی جراحی، ارتباط آنها با جنبش درونی قطع و ابتر شده باشد.
2-       تجارب استفاده از شبکه های اجتماعی و تحولات سازمانی در احزاب سیاسی مدرن، که سازمان یابی بر اساسِ خط مشی را جایگزین سازمان دهی مکانیکی براساس کادرگیری نموده اند، موجود است و می تواند ارائه شود.
3-       سیستم سازمان دهی تشکیلات شرکت ای.بی.ام که در سالهای اخیر شکل گرفته و توسعه یافته است، نمونۀ خوبی برای الگوبرداری در این خصوص خواهد بود.
19 اردیبهشت 92

پی نوشت 1 : امروز پنجشنبه 19 اردیبهشت که مراحل پاکنویس این نوشته در حال انجام بود. مقالۀ مشحون از صداقت در اندیشه و کلام از مریم سطوت در روزآنلاین به عنوان یکی از بنیانگذاران اتحاد جمهوری خواهان منتشر شده و بخشی از دغدغه های ایشان همراه با بیم و امید نسبت به آیندۀ اتحاد جمهوری خواهان در آن منعکس است. (اینجا بخوانید)
لازم دیدم برای ایجاد فرصتِ اندیشه و اندیشه ورزی بیشتر، یادداشت ذیل را که در خصوص "وحدت" چپ و در نکوهش وحدت طلبی ایده آلیستی نوشته شده به پیوست این یادداشت اضافه کنم. تا باب بحثی باشد که بخشی از بیماری را که جنبش آزادی خواهی و – حتی –  جنبش "چپ" در ایران را به تخیلاتِ کودکانه آلوده است! در مرکز مباحثۀ بعدی در این "مهم" قرار گیرد.
پی نوشت 2 : "اتحاد" پاشنه آشیل «اتحاد جمهوری خواهان ایران» است!

بازی اشکنک دارد، سرشکستنک دارد!

هرکدام از ما در موقعیت های اجتماعی گوناگون به توافقات و همگامی های موردی و گاه بلند مدت نیاز داشته ایم.

( از عروسک بازی در سنینِ قبل از مدرسه، تیم کشی های ورزشی - در کوچه و مدرسه -؛ تا مشارکت در شکل گیری و فعالیت احزاب و سازمان های سیاسی )

در هرکدام از موقعیت های مشابه هم با دو پدیده روبرو می شویم:
1-        برای تشکیل هر تیمی بیشتر از "یک" نفر لازم است!
2-        هیچ بازیی – بخوان اتحاد - نداریم که "تمام" نشود!

بر این اعتقاد هستم که در چنین موقعیت هایی بهترین آرایشِ تیمی براساس قبول نقطه ضعف ها و توانایی های "هم تیمی" هایمان شکل می گیرد، و بهترین تیم ها تیم هایی هستند که وحدت نظر، در "قبول" واقعیت های وجودیِ "قابلیت" های مثبت و منفی اعضاء تیم در آن وجود داشته باشد.( و... البته کاپیتان و مربیان – رهبری – خوبی داشته باشند!)

از این روست که ضمن توجه به مفهوم "رویائی" و ظاهر فریبِ "وحدت"!  همواره بر این پیشنهاد پافشاری کرده ام که تنها موضوعی را که می توان بر روی آن وحدت با سایر "هم تیمی" ها داشت، «وحدتِ در قبولِ وجود اختلافاتِ واقعی در میانِ اعضاء تیم است.»
****

در یک کلام، قوی ترین تیم های کاری را، در اعتقاد به منشورِ: «هیچ دو موجودی وجود ندارند که با هم اختلاف نداشته باشند.» یافته ام.

بر این بنیان و برای بهتر کردنِ زندگیِ اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در میهنمان! مشتاقم، یکبار دیگر یادآوری کنم، که:

«"زیبایی شناختی" در "ائتلافات" و توافقاتی که کاربرد مشخص، در محدودۀ زمانی-موضوعی "مشخص"، دارند؛ - در هیچ شرایطی- با "سرابِ" ابتلاء به بیماریِ "وحدت" قابل مقایسه نیست!»

پی نوشت 3 – مطالعۀ یادداشت ذیل در همین ارتباط توصیه می شود؛

No comments:

Post a Comment