Tuesday, April 30, 2013

به مناسبت روز جهانی کارگر! چرا، آنهایی که «جز زنجیرهای دستشان چیزی برای از دست دادن ندارند»، باید «جهانی فکر و محلی عمل بکنند»؟


جهانی که در آن زندگی می کنیم؛
سرمایه های انسانی در جوامع بشری براساس رابطۀ آنها با کار و ایجاد تغییر در شرایط زیستی بر روی کرۀ زمین و در جهت بهتر کردن بهره برداری انسانها از مواهب زندگی تمرکز داشته، نیروهای کار و استفادۀ بهینه از مواهبِ طبیعی همچنان پرچمِ انقلابات در جوامع بشری را بر دوش خود می کشند و به این ستیزِ موثر ادامه خواهند داد.
در اول مای می 2013 معادل با 11 اردیبهشت 1392، هنوز تمامی زوایای اهمیت و نقش کار و نیروهای کار بر روی طبیعت و سرمایه های انسانها بر روی زمین برای بخش بزرگی از انسانها ناشناخته مانده است،
بحران اقتصادی که از سال 2007 در اقتصاد سرمایه داری شروع شده و به تمامی ابعاد زندگی در جهان انسانی توسعه یافت، محل کارزاری اصلی در تقابل طبقات اجتماعی انقلابی و انبوه طبقات اجتماعی میانه و ضد انقلابی است. معلوم و پر واضح است که انسانها و سرمایه داری(بورژوازی) – به مثابه مهمترین طبقۀ انقلابی در تاریخ انسان و تا امروز – بر این بحران فراگیر نیز غلبه خواهند کرد.
طبقۀ انقلابی و در حال تولد از "کارگرانی" که در مالکیتِ ابزار و وسایل تولید نقش تعیین کننده ندارند و لیکن برای دستیابی به حداقل های زندگی – به نسبتِ موقعیت های اجتماعی که تا کنون داشته اند – تلاش خستگی ناپذیر دارند، امروز مهمترین نیروهای تاریخ در همراهی و غلبه بر مقاومت سنگینی که در مسیر پیشرفت بشر قرار دارد، را تشکیل می دهند. این طبقه هیچ وقت از همراهی و مساعدت با سرمایه داری مولد کوتاهی نکرده است و با تمرکز هر چه بیشتر برای تسلط بر "دانش"های جامعه محور، اتوریته و حضور خود را توسعه داده و قادر به ایجادِ تغییراتی اساسی در معادلۀ مقابلۀ ارتجاع تاریخی در مقابل توسعۀ کارِ مفید و موثر، در این کارزار جهان شمول، بوده است.
به هر میزان که عصر و دورانِ اطلاعات و آنفورماتیک در هزارۀ سوم میلادی تسلط خود را بر زندگی بشر می گستراند، دانایی انسانها از عظمت کاینات گسترده تر می شود و در عین حال روند نزدیکی و تبدیلِ روابط مابین انسانها به "دهکدۀ جهانی" تسریع می شود و فاصله های غیر قابل پیمودن در این روابط در حال حذف شدن قرار می گیرد، اهمیت این مقابله و شکل گیری نیروهای جهانی کار و نیروهای کار در مقابل ارتجاع واپسگرا آشکارتر خواهد شد و تمرکز طبقات انقلابی بر حفظ محیط زیست و اجرای هرچه بیشتر پروژهای "سبز" در فرآیند تولید نیازهایِ جامعۀ بشری، شکل و ماهیتِ تعریف شده تری را پیدا می کند.

ایران در جهان امروز؛
ایران امروز با استقرارِ کودتای نمایندگانِ عقب مانده ترینِ اندیشه و اعتقادات ایدئولوژیک نیروهای ارتجاع به "دژِ" اصلیِ متحجرین در مقابله با روند توسعه در جامعۀ بشری تبدیل شده است. تمامی ارتجاع جهانی از اندیشه ورزانِ نئولیبرال و افراطی ترین باورهای ارتجاعیِ راست در جهان، ایرانِ تحت حاکمیتِ ولایت فقیه را به عنوان آخرین سنگرِ ارتجاع تاریخی خود می شناسند و برای دوام و استقرار حکومت مافیای "فسادِ سیستمی شده" در ایران از هیچ اقدامی فروگذار نبوده اند و دلیلی هم بر فروگذاری از آن سراغ ندارند.
بر همین مدار است که موضوع رهبری تحولات آتی در جهان امروز به موضوع "محلی" طبقات انقلابی در ایران تبدیل شده است و رفع حکومت ارتجاع دینی و استقرار دمکراسیِ مبتنی بر «آزادی، رفاه و جمهوری» به وظیفۀ اصلی آنها تبدیل شده است. (این یادداشت قصد وزن کشی و تعیین و تفکیک در صفوف مبارزاتی مردم ایران را وظیفۀ ای به روز نمی داند. تمامی کسانی که به هر دلیل در صفوف مبارزه برای خاتمه دادن به حکومت "کودتا"، در عرصۀ ملی آمادگی داشته باشند – از اصلاح طلبان جکومتی تا آنارشیست های معتقد به اندیشه ورزی علمی -  می توانند در این مهم حضور داشته، نقش تاریخی مهمی را برعهده بگیرند.)
نگرانیِ فعلاً موجود در این عرصه و در حال حاضر این است که راست جهانی با تحمیل جنگی خانمان سوز و نابودی تمامی زیرساخت های اقتصادی و اجتماعی، بتواند ایرانِ ما را به یک دورۀ تاریخی تاریکتر و سیاهتر پرتاب نمآید. دوره ای که با فقر، فلاکت و تخریبِ تمامی مولفه های تمدن و مدنیت بیشترین خسارت را به نیروهای ملی و توسعه طلب در ایران امروز وارد خواهد کرد.
برای غلبه بر این نگرانی است که طبقات انقلابی در ایران امروز می توانند و باید در جهت رفع سیاست های سرکوبِ سفید (اقتصادی)، سرکوب سیاه (فرهنگی) و سرکوب سرخ (اجتماعی) صفوفِ خود را فشرده تر کرده، با اطلاع رسانی نسبت به خواب های پریشانی که برای میهن ما دیده شده است، از کیانِ حیات و ممات خود پاسداری نمایند.
با این نگرش است که می توان به ابعاد مبارزه ای که امروز در ایران – به عنوان محل درگیری خیر و شر در ابعاد جهانشمول – درحال انجام است، توجه داشت.
توجه به ترکیب زندانیان سیاسی و اقتصادی (شاملِ مصلحینِ سیاسی و اجتماعی، حقوقدانان، معلمین، کارآفرینان و فعالین اقتصادی) که زیر زنجیرِ سرکوب سیاست و اقتصادِ رانتی و فاسدِ ناشی از آن قرار گرفته اند و ممانعت از حضور سازمان یافتۀ نیروهای کاری که با تعریف و دستکاری در حداقل حقوق و دستمزد و تعیین دستوری نرخ ارز، بیش از 30 سال است در حال "اخراج" از کشور هستند! ما را در شناخت صفوف مبارزه وتعریف و باز تعریف طبقات انقلابی ایرانی یاری خواهد کرد. امری که به مهمترین موضوع در روند هدایت و رهبری جنبش های اجتماعی در ایران تبدیل شده است.

چگونه می توان جهانی فکر و محلی عمل کرد؟
مجموعۀ تجاربِ ملل پیشرفته در دنیا به روشنی بیانگر این واقعیت است که کشورهای قوی، مستقل و پیشرو بیشترین امکانات تولید و تولیدات صنعتی را در خدمت منافع ملی خود قرار داده اند. هنوز در پیشرفته ترین کشورهای دنیا نیز پرچم انقلابات در دستان سرمایه داران و کارآفرینان پیشرو قرار دارد، مبارزه ای که با انقلاب صنعتی از قرن 18 شروع شده و درمبارزه ای بی امان در مقابل رشد و توسعۀ صنعتی در جهان امروز در بر گیرندۀ تاریخی سراسر فراز و نشیب از وحدت عمل نیروهای "کار" و تولید اجتماعاً موجود بوده و در آینده نیز می تواند  به عنوانِ راهنما و چراغ راهِ برای نسل جوان در جوامع بشری مورد استفاده قرار داشته باشد.
جوانان ایرانی، با اعتقاد به حقانیتِ "کار" و تولیداتِ علمی، ارج نهادن بر کار و کارآفرینی، حق دارند و می توانند در این دوران طوفانی از مبارزات طبقاتیِ در جهانی که در حال تبدیل شدن به دهکده ایی کوچک است، با تلاش در مسیر صنعتی کردن میهن، نقش تاریخی خود را برعهده گرفته، و از فرصت تاریخی که برای جامعۀ ایرانی به وجود آمده است استفاده نمایند.
آنها می توانند و باید، نقشِ حضور خود را بر تحولات آینده و در مسیر ساختنِ "دنیایی بهتر" با اتحاد عمل با هم میهنانِ خود در جای جای جهان هستی، بویژه آنهایی که به جز زنجیرهای دستشان چیزی برای از دست دادن ندارند، بر تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آینده مُهر نمایند!

باشد که چنین باد!   
به مناسبت 11 اردیبهشت 1392 

Tuesday, April 23, 2013

ترجمانی بر "ما بسیاریم" و انتخابات پیشِ رو





مشخص است که مخاطب این یادداشت کسانی نخواهند بود که اعتقادی به واقعیتِ وجودیِ "ما بسیاریم"، در مبارزات تاریخی جامعۀ مدنی و «جنبش فراگیرِ "سبزِ" مردم ایران»، ندارند!

برآنم که کسانی که تعلق خاطری به موضوعات سیاسی در ایران امروز دارند و مباحثِ حول و حوش آنرا تعقیب می کنند، تاکنون میلیونها کلمه و هزاران سطر نوشته در مورد وضعیت فعلی در عرصۀ سیاسی "میهن" نوشته و خوانده اند و این نوشته را برای ارائۀ جمعبندیِ ساده شده ای از تحلیل های انجام شده می نویسم.

تا انتخابات در 24 خرداد 92، یک فاز مهمتر در پیش است و آن تعیین تکلیف با موضوع نامزد شدنِ کاندیدا های احتمالی و فرآیند تعیین صلاحیت توسط شورای نگهبان است. تعیین صلاحیتی که علاوه بر صلاحدیدهای سلیقه ای، با شرایط جدید و مصوب در سال 91 برای محدود کردن نامزدیِ بخش بزرگی از منتقدین وضع موجود دایرۀ مشارکت در موضوع "نامزدی" در انتخابات را تنگتر هم کرده است.

صورت وضعیت موجود براساس موضوعیتِ شعارِ "ما بسیاریم" در میان باورمندانِ به حقانیت تاریخی مردم ایران و بویژه برای جوانانِ "سبز" که با تعلقات فکری از اصلاح طلبان حکومتی تا آنارشیست های معتقد به اسلوب کاملاً علمی، که به بسیار بودنِ مطالبه کنندگان آزادی، رفاه و صلح در ایرانِ امروز اعتقاد و ایمان دارند، تدوین و ارائه می شود!

پیشنهاد مشخص و برای از 18 اردیبهشت تا یک هفته مانده به انتخابات 24 خرداد که نتایج تأئید صلاحیت ها اعلام خواهند شد، به شرح گزارۀ ذیل است:

«تعدادِ حداقل 22 نفر از افرادی که خود را لایق اعتماد مردم برای ریاست جمهوری یازدهم می دانند و این توانایی و اعتقاد را دارند که تجاربِ علی اکبر هاشمی و سید محمد خاتمی، در امر ریاست جمهوری در ایران، عصاره و فشردۀ سیاست ورزی در ایرانِ امروز هست، در هماهنگی با ایشان و بلافاصله با شروع ثبت نام کاندیدا ها، به وزارت کشور مراجعه و ثبت نام می نمایند. علی اکبر هاشمی و سید محمد خاتمی به عنوان پشتوانۀ حمایتیِ این مجموعه از نامزدها و مشاورت عالی برای هرگونه ائتلاف بعدی در میان آنها عمل خواهند کرد و توافق جمعی بر این خواهد بود که، در صورت صلاحدید، در آخرین روزِ ثبت نام برای انتخابات ریاست جمهور منفرداً و یا متفقاً آن دو بزرگوار نیز به ثبت نام برای انتخابات ریاست جمهوری اقدام خواهند کرد!»

بدون هیچ پیش داوری! و با این اعتقاد که حرکت تعریف شده مورد تأئید مجموعۀ منتقدین وضع موجود می تواند باشد. این فاز از انتخابات – تا مرحلۀ اعلام نامزدهای تعیین صلاحیت شده – می تواند با اعلام برنامه های نامزدهای ثبت نام کرده به  گسترش دیدگاههای موجود و تدوین مبانی و چهارچوب های ائتلاف آتی میان کاندیدا های "ما بسیاریم"  صَرف گردد.

فاز بعدی - در یک هفته باقی مانده به انتخابات - و بعد از اعلام لیست کاندیداهای تأئید صلاحیت شده که امید است شامل تأئید صلاحیت هر 24 فردِ نامزد شده باشد، شروع خواهد شد. با مدیریت مشترکِ هاشمی و خانمی و تکیه بر خَردجمعی، هر 24 نفر، ائتلاف نهایی انجام و سه (3) کاندید برای ریاست جمهوری به پیشنهاد اکثریتِ نسبی نامزدهایِ "ما بسیاریم" تعیین و در عرصۀ رقابت حضور فعال خواهند داشت.
تبصره 1 – موضوع حمایت دو کاندید از سه کاندید باقی مانده، از نامزدِ نهایی، به صورت اعلام رسانه ای خواهد بود و آنها در روز انتخابات به عنوان کاندید پشتیبان حضور خواهند داشت!
تبصره 2 -  هیچ محدودیتی برای نامزد شدنِ اشخاصی که مایل هستند خود را در معرض حمایتِ این ائتلافِ تاریخی قرار بدهند وجود ندارد و تعیین تعداد 22 نفر واجدِ هیچ نشانۀ ائتلافیِ خاص نیست.
تبصره 3- چنانکه شورای نگهبان اصرار داشته باشد که همۀ کاندیدا های مطرح شده از سوی "ما بسیاریم" را "رد صلاحیت" بکند، مشخص خواهد بود که برای پرداختن صورتحسابِ مربوطه آمادگی لازم را در خود سراغ دارد و پاسخگوی مطالبات بعدی جامعۀ مدنی نیز خواهد بود.

با امید به رفع حصر، آزادی تمام زندان های سیاسی و بازکشت همۀ تبعیدشدگان به میهن!

Sunday, April 21, 2013

چرا ردای ریاست جمهوری برقامت علی اکبر هاشمی و سید محمد خاتمی کوچک و حقیر است؟


پاشنه اشیل جمهوری در ایران نقیضۀ "رهبری فردی" است!

سرمایه های انسانی مهمترین و با ارزش ترین بخش از سرمایه های مللِ دنیا بوده اند و خواهند بود. این درست است که با جهل حاکم بر جان و روانِ آسیب دیده از یک استبداد تاریخی، از جانب حاکمان و در فرهنگی که آنها جاری کرده اند، سعی بر نادیده گرفتن سرمایه های انسانی ایرانی ترویج می شود.

مهمترین عرصۀ نادیده گرفتن سرمایه های اجتماعی در ایران امروز را هم می توان در تعریفِ "بزدلانه" از رهبری فردی در قانون اساسیِ مستقر مشاهده کرد. واقعیت این است که قشر روحانیت که به هر دلیل خود را به عنوان میراث دار انقلاب 57 قالب کرده است؛ از آن میزان از اعتماد بنفس برخوردار نبودند که بتوانند خسارت هایی که با تاکید بر "رهبری فردی" در قانون اساسی - حتی  برای  ادامۀ حکومت روحانیت در ایران – می توانست بوجود بیآید، را مشاهده نمایند،

حال آنکه پس از ربع قرن رهبری فردی سید علی خامنه ای دیگر کمتر کسی حتی در میان روحانیون حاکم وجود دارد که نتواند تشخیص دهد که فلاکت های حکومت ساخته ربطی به شخص و اشخاص نداشته و ناشی از سپردن مسئولیت بسیار بزرگتر از توان یک شخص و قبول این مسئولیت علیرغم علم سید علی خامنه ای بر غیر عملی بودنِ ادارۀ امور مملکت، بر دوش ناتوانِ یک فرد، توسط ایشان بوده است. ( در این گزاره، بیشترین تاکید بر ترس و بزدلی تیم روحانیت حاکم است! که شاهین پادشاهی را از ترس اینکه از دست ایشان بگریزد، چنان محکم در دست فشردند که سالهاست مرده!)

اگر به پذیریم که قبول اشتباه و سعی در اصلاح خطاهای صورت گرفتۀ تاریخی از حقوق و امکاناتِ در اختیار روحانیت حاکم در ایران است. می شود انتظار داشت که روحانیون و عقلای آنها به خود جرأت بدهند و در رفع این نقیصۀ بزرگ – رهبری فردی، که در هیچ یک از جوامع بشری به دوام و سعادتِ پادشاهان و حاکمان منجر نشده است. - کار و اقدام بایسته را به انجام برسانند.

از منظر یک جریانِ رقیبِ سیاسی که تلاش برای گرفتن قدرت، با روش های مسالمت آمیز، از دست روحانیون حاکم را از حقوق مسلم خود و جامعۀ مدنی می داند! و به عنوان یک ناظر بی طرف در تلاش رهبران روحانی در ایران امروز برای پیدا کردن موثرترین راه برای حفظ قدرت سیاسی در دست قشر روحانی – که از حقوق اکتسابی آنها است –  رقابت جاری در بلوک قدرت و فی مابین سید علی خامنه ای، علی اکبر هاشمی و سید محمد خاتمی را به عنوان نکته ضعف رقیب ارزیابی می کنم.

واضح است که هر یک از این آقایان با حداقل تجربه ای معادل 8 سال ریاست جمهوری در کشور، به نوبۀ خود و در خلوت خودشان نگرانی واحدی داشته باشند. و طنزِ تلخ تاریخ اینکه هر سه به خوبی می دانند که موضوع "رهبری فردی" شیشۀ عمر جمهوری اسلامیِ آنان است. جای بسی تعجب است که چرا این سه نفر نباید بتوانند در نقض این نقیصۀ ناشی از ترس و جهالت، که کیان حکومتشان را به خطر انداخته است، با هم همراه و هم قسم شوند.

باتوجه به این واقعیت آشکار تاریخی است که اعتقاد دارم، بازگرداندن بازی حکومتِ روحانیون در ایران به ادامۀ "رهبری فردی" و استفاده از هریک از آقایان هاشمی و خاتمی در پست و ردای ریاست جمهوری، نه درست است و نه عاقلانه!

ممکن است برای خوانندۀ سوم شخصِ این نوشته، این سئوال پیش آمده باشد که یک رقیب تاریخاً موجود و مصمم – منظور نگارنده است – چرا باید گزینۀ بهینه برای تقویت جبهۀ رقیب خود را به آنها پیشنهاد بکند؟ در جواب باید تاکید بکنم که با ادامۀ تناقض های موجود:

1-       جلوگیری از خطرِ نابودی کیان کشور در رقابت های بین المللی جاری، اولویت اول است؛
2-       داشتن رقیبی عاقل در تلاش برای برکناری از قدرت سیاسی، با روشها مسالمت آمیز، میتواند به استحکام در صفوفِ رهبران آیندۀ جامعه مدنی بیانجامد؛
این دو مهم! یعنی حفظ کیان میهن در رقابت های بین المللی و داشتن رقیبی که ارزش رقابت کردن را داشته باشد. از پیش نیازهایی یک مبارزه سالم و جوانمردانه است، که با روی باز، باید از آن استقبال کرد!
1 اریبهشت 92

Monday, April 15, 2013

چرا، به احترام، در مراسم خاکسپاری بانو "تاچر" کلاه از سر برمیدارم و به "تاچریسم" سلام خواهم کرد؟


 بعضی از انسانها برای اینکه همان کسی هستند که می باید باشند و همان جایی قرار می گیرند که تاریخ برای آنها تعیین کرده است مورد احترام ویژه اند. تاچر از جمله چنین افرادی بود و نمی توانم احترام عمیق خودم را نسبت به این "بانوی آهنین" بیان نکنم.

واقعیت این است که تنها آدم های "بزدل" می توانند حقایق و اتفاقات طبیعی مبتنی بر ضرورت های تاریخی برای یک جامعه و یا یک کشور را به شخصیت های تاریخی آن وقایع منتسب بکنند و از آن بدتر، بدون تلاش کافی برای تغییر در شرایطی که به ظهور و حیات یک نحلۀ فکری ختم شده، آرزوی مرگ اندیشه های موثر در تاریخ اجتماعی را داشته باشند.

این درست است که تیم مدیرانِ راست جهانی در دهۀ هفتاد و در مورد روی کار آوردن تاچر و ریگان احتمالاً تمامی ترفندها و سرمایه های پس انداز شدۀ خودشان را بکار گرفتند و – به قاعده – خود را به رعایت قواعد جوانمردی در مبارزات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز محدود نمی دانسته اند. لیکن باید قبول کرد که دنیای بدون تاچر و ریگان همان دنیای اتوپیایی است که خارج از تصورات ساده اندیشانه نمی توانست وجود داشته باشد! دنیایی که خوش بینی های "کودکانه"، برای دستیابی سهل به آن، وجه مشترک همۀ آن آدرس های عوضیست که برای درست کردن "بهشت" بر روی زمین داده شده و بیشترین کاربرد را در تحمیق شهروندان و فرار از زندگی واقعی داشته است.

تحولات طوفانی سالهای آخر دهۀ 70 که با فراری دادن شاه در ایران شروع شد و تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 1991 امتداد داشت، آنچنان شیار عمیقی بر گونۀ تاریخِ "منطق" و منطقۀ زندگی ما ایرانیان برجای گذاشته است که نمی توان و نباید به سادگی از کنار آن گذشت. واقعیتی که بدون شناخت آن میشود به تکرارِ جهالت تاریخی ادامه داد و به دام ویرانی و فلاکتی که امروزه، همان تیم مدیریتی راست جهانی برای ما تدارک دیده اند، وارد شد.

فقط انسانهای ضعیف و کسانی که در انجام ماموریت های تاریخی که برعهدۀ انجام داشته اند مرتکبِ کوتاهی های جبران ناپذیر شده باشند می توانند تقصیر شکست خودشان و جریان های تاریخی – طبقاتی خود را به قابلیت ها و سیاست های تیم مقابل پیوند بزنند و در پشت این بهانه جویی ها، خود و کوتاهی در عملکردشان را، در یک مقطع از تاریخِ زندگی پنهان نگاه دارند.

برای مردان عمل و کسانی که در انجام ماموریت های تاریخی قصور آگاهانه نداشته باشند، رقیب – که در بیان بزدلانه دشمن نامیده می شود - بخش مهمی از زندگی است. فانوسی است که در تاریکترین صحنه های کارزار برای پیدا کردنِ صفوف مبارزه و شکل دادن به آنها می تواند مورد استفاده قرار گیرد.

در روزی که مراسم رسمی خاکسپاری بانو تاچر واقع خواهد شد، به احترام تمامی انسانهایی که در جبهۀ رقیبِ تاریخیِ اندیشه ورزی ما قرار دارند، کلاه از سر برداشته و به احترام، یک دقیقه سکوت داشته باشیم!

شاید همین یک دقیقه، فرصتِ خالی کردن ذهن از افکارِ اضافی و تمایلات کودکانه، بتواند به ما یادآوری نماید که برای رسیدن به بهشت گم شده ای که به دنبالِ ساختنِ آن هستیم؛ قبول واقعیتِ وجود رقیب و تقدیمِ اشتیاقِ "زنده باد اندیشۀ مخالفِ من" به زندگی؛ صحیح ترین آدرس و درستترینِ راههاست!

 بیان زیباتری هم بر این نوشته ناظر است که می گوید:
دشمن دانا بلندت می کند؛
بر زمینت می زند، نادان دوست!
26 فروردین 1392

Monday, April 8, 2013

در استقبال از کنگرۀ سیزدهم؛ سنت و مدرنیته درسازمان یابیِ فراگیر ترین سازمان چپ ایران




روایت است که سرداری بعد از کارزاری که به پیروزی ختم نشده بود. از سربازی سئوال می کند که چرا وقت نبرد تیراندازی نمی کردی و سرباز جواب می دهد به هزار ویک دلیل ... اول اینکه، فشنگ نداشتم!
سرباز روایت بالا البته حق داشته ولی این سئوال را برای نگارنده پیش می آورد که، «آیا حاکم بودن یک حکومت مستبد و سفاک که بهترین رفقای ما را حذف، محدود و آوارۀ دیار غربت کرده، برای کوتاهی در استفاده از امکانات مدرن سازمان یابی در فراگیرترین سازمان چپ – هم - کافی هست؟»
مگر نه اینست که سنت مبارزۀ فدایی سنت شکنی است؟
*****

نسیم بهاری بر کنگرۀ فدایی!
کنگره ای که در پیش است، حاصل یک عمر مبارزه و تلاش ، نیم عمر هجران وغربت و تولد شکوفه های امید در سرزمینی است که صمد بهرنگی، بهروز دهقانی، مسعود احمدزاده، امیر پرویز پویان، حمید اشرف، بیژن جزنی، سعید سلطانپور و صدها رفیق صادق، برای زهایی در آن، از هیچ دریغ نکرده اند! و انتظاری کمتر نیز از آن وجود ندارد.
اگر، جنبش فدایی با نسلی شروع می شود که برای رهایی انسان ایرانی، از میان امواجِ ممنوعۀ رادیوهای لامپی و با دستنویس پیاده شده از ادبیات کمونیستی شکل می گیرد، افتخارِ شورش بر کهنه اندیشی دارد، معترضِ کم کاری از طرف حزب تراز نوین کارگری بوده و در هیچ لحظه ای از پیشرفت در هیچ جزئی از ابعاد زندگی عقب نمی ماند! می تواند، سیزدهمین کنگره فداییان را – بر بستری از نوآوری هایی که در بیش از ربع قرن گذشته ایجاد، جمع آوری و تدوین شده!(اکثریت) - در حالی آغاز نماید، که شبکه های اجتماعی فدایی در فیس بوک و توئیتر محور اصلی ارگانیسمِ حیاتِ سازمان یابی آن باشند.
با صدها قلمِ آموخته برای عشق ورزیدن، فراگیرترین سازمانی که تا بحال و بدون دستآوردهای اینترنت و شبکه های اجتماعی حتی تصور آن در رویاپردازترین ذهن ها هم ممکن نبود، سازمانی که می شود با رشد و توسعۀ آن، جامعۀ مدنی مردم ایران را به سرمنزلِ آرزوهای تاریخی رهنمون شد.
در این مسیر و با تقدیم این نوشته به کمیتۀ تدوین اسناد کنگره، مطالباتِ جنبش سراسری فدایی به کنگرۀ سیزدهم سازمان تقدیم میگردد.
(تذکر: این مطالبات موضوعات مورد نیازِ جنبش فراگیر چپ و حتی جنبش سبز مردم ایران هستند و صرفاً موضوع مورد درخواستِ دوستان با تعلقِ خاطر به فدائیان (اکثریت) نیستند.)

ملاحظاتی بر سازمان یابی نوین و مورد نیاز جنبش:
واقعیت این است که تحت شرایطی سخت و همزمان با یورش نیروهای سرکوب به نیروهای انفلابی در ایران ضربات شدیدی بر پیکر سازمان های سیاسی در ایران وارد شد و ما بخشی از بهترین نیروهایمان را در دهۀ 60 از دست دادیم.
آنچه موجب سرافرازی است اینکه رهبری و مسئولین جنبش چپ توانستند، مجموعۀ قابل توجی از نیروهای سازمان و هواداران را از زیر ضرب ماشین سرکوب ج. ا. خارج نمایند و با نقد و دقتِ نظر شرایط شکل گیریِ هرچه بالنده تر جنبش را حفظ کنند.
بهار 92 را در شرایطی آغاز می کنیم که دنیا با دنیای سالهای 42، 52، 62 تفاوت ساختاری پیداکرده است. با وزیدنِ نسیم اینترنت جهانی، شرایطی ایجاد شده است که محبوبیت ریاست جمهوری در بزرگترین اقتصاد دنیا نه براساس ثروت ویا حتی برنامۀ کاری بلکه براساس تعداد علاقمندان او در توئیتر سنجیده می شود و با جالب تر آنکه در این میان آمارِ واقعی دوستداران و تعقیب کنندگان غیر آمریکایی از موجباتِ افتخار او به شمار می آید.
در چنین شرایطی است که هر روز بیشتر از دیروز، حمایت و حضور شبکه های اجتماعی فعال و اقدامات و حضور  سازمانی یک تشکیلات و موجودیت سیاسی در معرض دید شهروندان جهانی مقدور و ممکن شده و هر میزان در معرض دید بیشتری قرار داشته باشی، نشان دهندۀ  اعتبار، حضور و خلاقیت آن سازمان در دهکدۀ به شدت کوچک شدۀ جهانی است.

کنگرۀ سیزدهم فدایی (اکثریت) می تواند:
با تشکر از برگزار کنندگان و مسئولین و رهبران منتخب سازمان از کنگرۀ دوازدهم، به پاس سپاس، شکرگذاری و قدردانی، ماموریت حفظ ستون فقرات سازمان دهی بر اساس شبکه های اجتماعی را که از مصوبات کنگرۀ سیزدهم خواهد بود، از آن دوستان درخواست کرده؛ فرصت های امنیتی و دمکراسی نامحدود تامین شده توسط شرکت های معتبر سایبرنتیکی و اصالت حقوق و محافظت از اطلاعات شخصی کاربران در شبکه های اجتماعی را قدردان بوده و با استقبال از آنها، برنامۀ باز تعریف سیستم سازمان یابی در جنبش چپ و آزادی خواهی را فارغ از قدرت سرکوب مافیای ارتجاعی در ایران در دستور کار کنگره قرار بدهند.
در این سند، چهار چوب سازمان یابی مبتنی بر شبکه های اجتماعی فدایی به شرح ذیل به کنگرۀ سیزدهم پیشنهاد و امید است با اصلاحات خلاقانه بتواند به نیازهای ارگانیسم های حیات سازمانی جنبش سبزِ فدایی پاسخگو بوده، تجارب خود را در میان سایر رهبرانِ جنبش سبزِ مردم ایران نیز ارائه و مشارکت فعال در آن جنبش را بر عهدۀ انجام بگیرد.

1-       برنامۀ سازمان به عنوان منشور حیات سازمان مبنای فراگیرترین وحدت عمل در میان همۀ نیروهای مبارزه برای «آزادی، رفاه و صلح» مطرح و به مهمترین اهرم دمکراسی خواهی در ایران سبز ارتقاء داده شود.
2-       آموزش های فراگیر برای آشنایی با شبکه های اجتماعی و ایجاد این شبکه ها و ایجاد امکان حضور فعال و بدون مزاحمت های سیستم حاکمیت مافیای کودتاییِ در دستور کار قرار می گیرد، به نحوی که فعالین سیاسی، اجتماعی ایرانی را قادر سازد در شبکه های اجتماعی حضور یافته، هر شهروند ایرانی را در هر نقطه از دنیا در ارتباط مستقیم و بالافاصلۀ با ارگانیسم های سازمانی شبکه های اجتماعی مورد علاقه شان متصل نماید، را در دستور کار قرار گیرد.
3-       با توجه به این نکتۀ اساسی که قدرت شبکه های اجتماعی "با" و "در" حضور گرمِ انسان های علاقمند، قابل اندازه گیری می شود و سعادتِ سلامت در شبکه های اجتماعی به وسیلۀ ارتباط "نرم" عضو با شبکه وشبکه با عضو بصورت جهان شمول توسط شرکت های ارائه دهندۀ خدمات، تامین و حتی تضمین شده است. می توان به جرئت اعلام داشت که شبکه های اجتماعی در مقابل نقاط ضعف فردی افراد عضو بطور کامل واکسینه شده هستند و به همین دلیل برآیند هدفمندی امنیتی در آنها می تواند قابل اعتماد و پیروی باشد. (می توان با مقاوله نامه هائی این موضوع را با شرکت های ارائه دهندۀ خدماتِ شبکه های اجتماعی، مطمئن تر نیز کرد.)

طرح موضوع و نحوۀ ورود به بحث را باروش مهندسی معکوس و در کوتاه ترین بیان به شرح ذیل می توان، مطرح نمود:
در نظر بگیریم که جنبشی با حدود 10 میلیون عضو را در اختیار داریم. جنبش با کودتایی درگیر می شود و - به هر دلیل - سیستمِ کودتا موفق به اعمال حاکمیت می شود. صورت مسئلۀ موجود این است: «تاکتیک ها و استراتژی سازمان یابی جنبش با وجود شبکه های اجتماعی اینترنتی مانند فیس بوک، توئیتر، پالتاک و... و راهکارهای استفاده از آنها را طراحی و برای اجراء پیشنهاد بدهید!»
فروردین 92

Wednesday, April 3, 2013

تحلیل تورم رسمی و برآورد تورم واقعی و پیامدهای آن ازمنظر علم اقتصاد؛ "معتصم تاتایی" و "مهرداد عمادی" -صفحه دو بی بی سی




تحلیل جوانب و پیامدهای تورم رسمی اعلام شده و برآورد تورم واقعی و پیامدهای آن که توسط آقایان "معتصم تاتایی" استاد دانشگاه و اقتصادان و "مهرداد عمادی" اقتصاددان ارشد اتحادیه اروپا در برنامۀ صفحه دو بی بی سی – سه شنبه 13 فروردین 92 پخش شد. یکی از بهترین وبی حاشیه ترین تحلیل هایی بود که تا کنون انجام شده و توجه به نکات اساسی این بحث بسیار اهمیت دارد.
«ایران آباد» مشاهدۀ این برنامه و دقت در موضوعات مطرح شده را توصیه می کند. (اینجا ببینید)
14 فروردین

Tuesday, April 2, 2013

برنامه باید "شعور"، برنامه باید "شعار" و برنامه باید "پرچم" باشد


1- "معاشقۀ" نیچه با زرتشت نشانه ئی از بیداری و واقعگرایی فلسفی است! اقدام عملی در تدوینِ ضرورتِ داشتنِ نظر بلند در نگاه به افق های آرزومندی و تبیینِ منطق عمل گرایی در زندگی روزمره!

2- "عشق ورزی" و ارتباط حسی گوته با حافظ نیز بیانگر اشتراک نظردر تسلیم بلاشرط در برابرِ والاترین احساسات انسان دوستی و عشق به زندگی، همراه با حق شاد بودن و شاد زیستن است.

3- از دو منظر بالا که به زندگی نگاه می کنیم، "اشتیاقِ" مبارزه با رسم و سیاق برشت، لوکزامبرگ، مالرو،  ژید، گاندی، جزنی، جابز، من و تو وجوه اشتراک در نگاه روشنگری میان ما و روشنگرانِ مدرنیته و پسا مدرنیسم در جهان متمدن است.

و... این سه؛ "اشتیاق"، "معاشقه" و "عشق ورزی" را که در کنار هم می گذاریم، پروژکتورهای پر نور و گرما بخش اندیشه ورزی و ابزار غلبۀ صدا بر تاریکی شبِ بلندِ تاریخ ایرانی را بر سیاهی های جهل، کینه و نفرت می توان تابانید و به سبزی و طراوت زندگی آفرین و سپاس گفت.

"تاباندن" نور بر تمامی ابعادِ یک تاریخ و تاریکی های آن کار ناممکنی اگر باشد، "جذب" نور به مرکز آرزوهای انسانی سهلِ آزموده ای است که بر عهدۀ پرچم ها بوده و هست. اگر در روزگاران گذشته پرچم ها به عنوان نشانۀ اردوی دوست شناخته می شدند. در هزارۀ سوم میلادی این برنامه ها هستند که صفوف مبارزه را شکل داده، به عنوان آدرس هم اندیشی مورد استفاده قرار می گیرند و هر سلول واحد از جامعۀ مدنی را در مقام رهبری دنیا قرار می دهند.

در جهانِ سایبری شدۀ امروز، در دنیای دوریِ مسافت ها و نزدیکی قلب ها نقش درفش کاویانی (نمادِ استفاده از نشانه ها در تاریخ ایرانی) را فقط می توان از برنامه ای فراگیر، روشن و گویا انتظار داشت.

برنامه ای که برای کنگرۀ سیزدهم سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت) پیشنهاد دارم، یک جملۀ جهان شمول بیشتر نیست.
«آزادی، رفاه و صلح برای همۀ انسانها»