Wednesday, February 13, 2013

این "حصرِ" نانجیبِ بداندیش


این مرد خودپرست!
این دیو ، این رها شده از بند؛
مست مست!
ایستاده رو به روی من و
خیره در منست؛
گفتم به خویشتن؛
آیا توان رستنم از این نگاه هست ؟
مشتی زدم به سینه او ،
ناگهان دریغ؛
آیینه تمام قد رو به رو شکست .
(حمید مصدق)

دو سال از "حصر" میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی گذشت. "حصری" که به نابجا به سقف آرزوهای بخش قابل توجهی از نیروهای "انقلاب" و "ضد انقلاب" ایرانی و به موضوعی برای بی عملی نزدِ کنشگران فعال اجتماعی در جامعهء مدنی تبدیل شده است.
سقف آرزوها یکی از مهمترین عوامل در سیستم تصمیم گیری نیروهای اجتماعی است. انسانها! "خوب یا بد" براساس همین سقف آرزوهایشان "تعریف" و شناخته می شوند. البته نه در "صفتِ" مربوط به خوب و یا بد بودن، بلکه در عرصهء زندگی "واقعی"!

از منظرِ نظرِ خامنه ای و دار و دستۀ کودتا "حصر" رهبران جنبش سبز وقتی به عنوان سقف آرزوها عمل می کند، همان می شود که شد. به هزار بهانه و صرفاً برای توجیه و حفظ وضعیت دفاعیِ موجود در مقابله با جنبش سبز، سیستم حکومتی بیشتر از قبل به تلۀ آفساید "فساد سیستمی" می غلطد. پیروزی در "حصرِ" رقیبِ اشتباهی، میدان را برای عرض اندام تمامی اقدامات نابود کنندۀ عزت نفس و عقلانیت باز می کند و چشم عقل حاکمِ جبار کور می شود.

-          تحمل حماقت های ناشی از نادانیِ دولتِ احمدی نژاد توجیه می شود؛
-          18 میلیارد دلار پول بی زبان در راه حمل به خارج از ایران در ترکیه توقیف می شود؛
-          میلیاردها دلار ثروت دزدیده شده از منابع صادرات ملی به حساب های اشخاصی که امین محسوب می شوند - و برای حفاظت در مقابل مردم و تحریم های خارجی - واریز می شوند؛
-          سیستم به هر نوع قرارداد بدتر از ترکمانچای تن می دهد؛
-          و لیستی بلند بالا از نادانی و بی برنامگی – همه با توجیه سنگ روی یخ کردن "محصورین" – واقع می شود و...
تا بخواهی متوجه بشوی که اصلاً موضوعِ مشکل را "عوضی" گرفته ای، تمامی پل های پشت سرت را خراب کرده ای!

اینگونه است که تازه بعد از چهار سال شیهه های مستانۀ ناشی از پیروزی در اردوی حاکمان، تازه آدم های با تجربه تری مثل "عسکراولادی" باید حاکم را از خواب خوش خیال بیرون بکشند، که چه نشسته ای که همه چیز را بردند و ما اصلاً در شناخت "فتنه" ای که گریبان مان را گرفته است، از اول اشتباهی، عوضی رفته ایم.

از منظرِ نظرِ جنبش سبز هم همین موارد و از آن سوی میز رقابت تکرار می شود. "حصر" به مطالبۀ رفع "حصر" محدود می شود. شما به حداقل های لازم برای ادامۀ مسیر، رفع حصر را اضافه می کنید و سیکل معیوبِ مطالبه ای تحمیل شده، عقل رهبری سیستم تحول خواه را ضایع می کند.

حال که دوسال از شروع حصر رهبران نامی جنبش اعتراضی "رای من کو" می گذرد. به صورتحسابِ هزینه های پرداخت شده که نگاه می کنی، آیا هر دو طرفِ این بازی بزدلانه، "بازنده" نیستند!؟
قاعده ای مرسوم می گوید: «دشمن دانا بلندت می کند؛ بر زمینت می زند نادان دوست!»
و این قاعده را ما همه باهم از "ضدانقلاب" تا "انقلابی" در این حصر یکبار دیگر اثبات نکرده ایم؟

حال دیگر برای هر ذهنِ ساده اندیشی هم مشخص است که "ضد" رهبری داهیانۀ (!؟) خامنه ای ، مصباح و مصباحیه و احمدی نژادها بوده اند! و "ضد" مطالبات برحق مردم ایران نیز هم!
سیستمِ کودتایی فاسد که تا "ما" مشغول طرح بحث در ضرورت آزادی و رفع حصر از رهبران جنبش سبز بوده ایم، کیان ایران را به نادانی فروخته و دست از پا درازتر ما را و رهبری حاکم را در منجلاب فقر، رکود و تورم غرق کرده است!

البته! به این وضعیت احمقانه باید پایان داد!
من نمی توانم و نباید به راهکاری که حاکمان ساقط شدۀ دیروز را از این وضعیت نجات خواهد داد، بیاندیشم. اما موظفم و باید یک سطل آب یخ بر سر رهبری جنبش سبز در فرآیند مطالبات بر حق مردم آرزومند ایرانی بریزم؛ شاید که بیداری حاصل شود. بیداریی که نشان دهد ، که گیریم که تا 10 سال بعد هم رقیب سیاسی حاضر به قبولِ رفع حصر از میرحسین و همراهان او نبود، آیا باید مردم و مطالبات آنها را  در پشت خطی که ماشین کودتا کشیده است نگهداشت؟
روشن است که تا زمانیکه موج قدرتمندِ مطالباتی سازمان یافته از انسانهای مبارز، حیات سیاسیِ حاکمان و ماشین کودتای آنها را تهدید نکرده باشد، قبول اینکه روزی قرار باشد، آنها از این "سدِ حصر" که در مقابل نیروهای اجتماعی تحول خواه قرار داده اند، دست بردارند، ساده لوحانه است!
ایضاً و همزمان! تا وقتیکه مطالبات مردم به صرفِ درخواست رفع حصری که در ید قدرت حاکمان مهار شده است، محدود باشد؛ انتظار هرگونه عقب نشینی از سوی آنها عین "بلاهت"!
بیآیید، یکبار دیگر به عرصۀ کارزار مبارزات اجتماعی ما ایرانیان – ضد انقلاب و انقلابی فرقی نمی کند – نگاه کنیم!
مگر نه این است که همه باهم در اینطرفِ شاخه ای که دارد از ساقۀ حیات اجتماعی با فقر، رکود و تورم کنده می شود، واقع شده ایم. ما را چه می شود!؟ 

No comments:

Post a Comment