Thursday, August 30, 2012

دست بالای امیر قطر به عنوان “ارباب” (؟!) در برداشت از منابع “گاز و نفت” مشترک در خلیج فارس - در این عکس ها به روشنی دیده میشود






اینکه چرا باید امیر قطر به عنوان “ارباب” (؟!) در برداشت از منابع “گاز و نفت” مشترک در خلیج فارس دست بالا را  داشته باشند در مراحل گرفتن این عکس( در بالا ) به روشنی دیده می شود.

9 شهریور 1391

Wednesday, August 29, 2012

بعد از بانکی مون! - شخصیت های ملی، سیاسی و اجتماعی، ورزشکاران، هنرمندان و دانشمندان ایرانی! نوبت ما است

نمایندگی مستقیم از سوی جنبش سبز جوانان ایرانی



با طرح درخواستهای مردم ایران که توسط دبیرکل سازمان ملل و به صورت رو در رو با جناح حاکم و به نمایندگی مستقیم از سوی جنبش سبز جوانان ایرانی انجام گرفت. موضوع رساندن پیام ما به گوشهای ناشنوا ویا گوش هائی که برای نشنیدنِ مطالباتِ حداقلی مردم ایران "پول" می گیرند، به انجام رسید.
همزمان!  در اجلاس غیر متعهدها در تهران نیز (با شرکت کمتر از 30 نفر از سران) شنیده شدن صدای مردم ایران توسط کشورهای دعوت شده، به اطلاع حاکمان رسانده شده است.

در یادداشتی که در 4 شهریور در این خصوص نوشته شد. پیش بینی کرده بودیم "اجلاس" تهران در جهت مطالبات مردم ایران هدایت خواهد شد.(اینجا1) و (اینجا2) حال که "دبیرکل" سازمان ملل و دعوت شدگان به اجلاس غیر متعهد ها نیز هم گام با مذاکره کننده های 1+5 و هم صدا با مردم ایران از حاکمان میپرسند: واقعاً این "دروغی" که گفتی، راسته؟ حرکت بعدی "رهبری جنبش سبز" در برخورد با "استیصال حاکمان" چیست؟

اعمال حاکمیت!

در این خصوص در آینده بیشتر خواهیم نوشت ولی با توجه به واقعیت مشکلاتی که هم اکنون و با نادانی و بی لیاقتی حاکمان گریبان گیر جامعهء آرزومند ایرانی است، تاکید بر چند موضوع به اختصار و با توجه به ضرورت روز لازم است.
1-       در خصوص مصائب زلزله در آذربایجان، همچنان چشم امید مردمِ رنج کشیده به اقدامات سازمان یافته از سوی ورزشکاران، هنرمندان و نهادهای مردمی است. فصل سرما خیلی زود شروع خواهد شدو بر خلاف دولت مردان "اختلاس پرست"، نهادهای مردمی میتوانند وباید از دنیای متمدن در خواست کمک های فوری برای ساخت و تجهیز سرپناه قابل گرم کردن - در این زمان کم - را داشته باشند.
2-       بازگرداندن نظامیان به مراکز نظامی که حضور آنها در عرصه های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بزرگترین انحراف از مدنیت و "قانون اساسی" فعلاً جاری است، دومین اولویت ملی است که می تواند و باید با حمایت افکار عمومی مردم ایران و توسط پرسنل و فرماندهان سپاه پاسداران، که شرایط خطیر کشور را درک می کنند، درخواست و بصورت"فوری" عملی گردد.
3-       تسلیم شدن به نتیجهء واقعی انتخابات 88 و رفع حصر از رهبران ناراضی و آزادی فوری زندانیان سیاسی همچنان مهمترین خواسته مردم و "رهبری جنبش سبز" بوده و به نفع حاکمان کنونی است که به خاطر خودشان هم که شده، در انجام آن بیشتر از این کوتاهی ننمایند.

چهره های ملی سیاسی و اجتماعی، ورزشکاران، هنرمندان، دانشمندان ایرانی در تحقق و رسیدن به این حداقل های لاجرم و گذر از این شرایط بحرانی بیشترین سهم را خواهند داشت. امید آنکه موفق باشند!

9 شهریور 1391

تعداد امضاء نامه "کلمه" از 10000 گذشت!

نقل از "کلمه" امروز

...
چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم؟
...
من اگر ما نشوم تنهایم
تو اگر ما نشوی خویشتنی
 ...
(حمید مصدق)

در 29 ساعت
امضاء تا سه روز مقرر ادامه خواهد داشت 

Monday, August 27, 2012

قواعد سیاست ورزی و غضنفریسم در بازی سیاسی، واقعاً "این دروغی" که میگی، راسته؟


اگر "دروغ و دروغگوئی" فقط یک ایراد داشته باشد. این است که برای پوشش "دروغ" اولی شخص دروغگو مجبور است دروغ های بعدی را هم بگوید.

تجربهء 7 سال اخیر حکومت داری در ایران درس های بزرگی برای مردم و تجارب بزرگی برای علم سیاست و علوم اجتماعی در جامعه بشری داشته است.

-          معلوم شد که گزاره «دروغ هر چه بزرگتر باشد، باور کردن آن برای عوام سهل تر است.» صرفاً به عنوان یک "مسکن" کوتاه مدت برای یک دندان درد واقعی، مدت زمان تاثیر "محدودی" دارد.

-          معلوم شد که گزارهء «سیاست ورزی معادل است با دروغ و نیرنگ» نیز خود یک "دروغ" بزرگ است و نمی توان بر محور آن سالهای متمادی بر یک جامعهء "پویا و آرزومند" حکومت کرد.

در هفته ای که در آن دولت مستقر با تعطیل کردن حیات اجتماعی و اقتصادی تهران و پس از سالها انحصار مطلق بر قدرت سیاسی، رادیو و تلویزیون، مطبوعات و حصر و زندانی کردن رهبران اجتماعی، وکلای دادگستری، روزنامه نگاران و استادان دانشگاه و... نیاز به حداقل "مشروعیت" را برای نشان دادن به دنیا لازم دارد. دنیا و شهروندان ایرانی "حکومت مطلقه" را به بازی گرفته اند.

ساعت ها تلاش، هزاران میلیارد تومان هزینه، دو صد هزار نیروی چماق را بگذارید کنارِ التماسِ رهبران و سران کودتا برای نشان دادن اقتدار و صلابت حکومت و در دقیقه "نود و سه" بازی تازه باید به این سئوال جواب بدهی که « واقعاً این دروغی که میگی، راسته؟»

حکایت "علی" و "کل علی" و "حاجی علی" است!(اینجا 1/2) (اینجا 2/2)

«سیرک حاکمان ...» در میانهء پرده ای دیگر از نمایش زمانه است و « نامه های افشاگرانه به دنیا » یکی بعد از دیگری فضای اطلاع رسانی دنیا را در "تسخیر" خود گرفته اند. در حالیکه شهروندان ایرانی رسم حکومت داری را در "غیبت" دولت منصوب تمرین می کنند. «امید» در لابه لای کلمات عاشقانهء عشاق ایرانی – «رضا به ستوده» ، «بهمن به ژیلا» ،... و مصطفی به محتشمی پور» - فضای این آب و خاک را "عطرِ" صلح، صلح و صلح می پراکند!

دنیا برای یاد گرفتن از "صلح طلب ترین و آگاه ترین مردم تاریخ ایران" دل و گوش باز کرده و آخرین نصیحت ها به دیکتاتور:

«مارادونا را ولش کن بابا! غضنفر رو بپا!»

7 شهریور 1391
 
 

 



نقدی بر "اولویت چیست؟" (یادداشت علیرضا علوی تبار) - جامعه باید بتواند به گرد خود حصاری از امید عظیم و فراگیر بکشد



«قبل از هر چیز نباید فراموش کنیم که جوهره جریان اصلاح طلبی ، “نقد وضع موجود” است. با نقد وضع موجود است که ما از جریان “محافظه کار” به عنوان مدافع وضع موجود متمایز می شویم.» نقل از یادداشت "اولویت چیست؟"(اینجا)

آنچه از "نقد وضع موجود" با آقای علوی تبار اختلاف برداشت دارم. این است که "نقد وضع موجودِ" آن عنصری که با مشخصهء "ما" در نوشته ایشان معرفی شده است بر نقد جریان "محافظه کار" اولویت دارد. ( معلوم نیست چرا دوستان از "نقد وضع موجود" خودشان می هراسند.)

 وقتی که بزرگترین آرزوی روشنفکران ملتی باز گشت به جامعه شناسی 1400 سال پیش است و الباقی جماعت نیز تمامی هم و غم خود را برای توجیه دوره قبل از "آن عقب کشیده شدن" محدود می نمایند. «میل به زندگی برای آینده گناه محسوب می شود و راهِ گذشتن از این مسیر - از هر بخشی از اجتماع که می نگری - در موقعیت گریز از آینده و تحولات لاجرم ناشی از آن تعیین می گردد!» سناریو زندگی حداقل 33 سال گذشته شکل خواهد گرفت و بشر ایرانی در سیکل معیوبِ تلاشِ بی حاصل گرفتار خواهد ماند.

 با نگریستن به پیش رو و تعیین هدفِ بزرگی برای خود می توان از وقوع وضعیتی که زمان حاضر ما را تباه کرده و اصولاً هرگونه آرامش و کمال و رشد مسالمت آمیز را غیر ممکن می سازد، جلوگیری کرد.

« جامعه برای داشتنِ امکانِ حرکت به سمت جلو – افق مفروض – باید بتواند به گرد خود حصاری از امید عظیم و فراگیر بکشد. حصاری از کوشش امیدوارانه. برای خود  تصویری بسازد که آینده بتواند در آن توجیه شود و لذا تدوین ویژگی های این افق و معرفی واقعیت های قابل دسترس، اولین وظیفه و "اولویت" هر اقدام اجتماعی است.»

 نداشتن برنامه و سنگینیِ تجربهء شکست های دوره های اخیر در تدوین این ضرورت است  که در ادبیات اصلاح طلبی و حتی "جنبش" طلبان ایرانی  مغفول مانده است و باید به تدوین و ارائه آن اهتمام کرد.

تجربه حکومت مداری حاکمان امروز در ایران و تشدید پدیدهء دروغ گوئی و آمار سازی های گیج کننده خود ناشی از اشرافِ "تیم" حکومتی به این مبحث تئوریک است. « مشکلی که جریان اجتماعی حاکم را در حال حاضر از قدرتِ اعمالِ حاکمیت نیز خالی کرده در این واقعیت نهفته که رسالت تاریخی حیات او با مردم و شهروندان بر سر منافع و مطالبات، در مسیر خلاف هم قرار گرفته و در واقع موهبتِ هم جهت بودن با جامعه از جناح حاکم "سلب" شده است.»

واقعیت این است که جامعهء جوان ایرانی به مثابه هر موجود زنده ای فقط می تواند از درونِ افقی سالم و قوی، بارور شود. اگر ما نتوانیم به دور خود افقی روشن (افق یعنی دورترین خط ارتباط ومحل تلاقی "آنچه می توان بدست آورد" با "آنچه هنوز برای بدست آوردن آن آمادگی لازم وجود ندارد".) و قابل دسترس ترسیم نماییم تا شهروندان در محدودهء قابلِ قبولِ آن احساس نشاط، آسودگی وجدان، زندگی بی دغدغه خاطر و ایمان به آینده را قابل لمس بیابند. زندگی به سختی می پژمرد وبا شتاب به سوی مرگی زودرس  می رود.(چیزی که در 7 سال گذشته بر جامعه گذشته و قابل اندازه گیری هم هست.)





Saturday, August 25, 2012

در فضیلتِ نامهء دکتر محمد ملکی به سران کشورهای غیر متعهد در اجلاس تهران


در خصوص "یادداشتی" که با این موضوعِ نوشته شده بود که «حاکمان ایران در مقام آزمونی– خود خواسته – قرار گرفته اند که نتیجه آن"مردودی" است و "جنبش و جوانان سبز" در هفته آتی این حاکمان را به سُخره خواهند گرفت.» دوستی سئوال کرد، بر پایه کدام زمینهء عینیِ حضور به آنچه نوشته شده می توان "یقین" داشت؟
از ایشان درخواست کردم عینیت نقش "هوا" و "نیروی جاذبه" را به ما نشان دهند! و به لبخندی از این مباحثه گذشتیم!
واقعیت این است که در برآورد و نشان دادنِ بزرگترینِ "حقایق" و "واقعیت ها" که از حجمِ ظرفِ ذهنی ما بزرگتر هستند همیشه این مشکل وجود داشته و خواهد داشت که زبان "واحد های اندازه گیری خرد" قاصر هستند. "واقعیت" های خیلی روشن و واضح را در بیشتر مواقع از "آثار" متراتب از آنها می توان دید و اندازه گیری کرد.
در خصوص حضور "جنبش سبز" و "اجلاس سران" -  از 5 تا 10 شهریور -  که با تمام ظرفیت در خدمتِ مطالبات مردم ایران هدایت خواهد شد. نیز، صرفاً از نشانه های جانبی می توان به اعمال مدیریت سبز یقین یافت. اشاره به برخی از این نشانه ها خارج از لطف نخواهد بود:
1-       دولت مستقر در نظر داشت برای این اجلاس ساختمان و امکانات بر گزاری در جزیره "کیش" تدارک ببیند. چه شد؟
2-       دولت مستقر در نظر داشت برای این اجلاس ساختمان و امکانات بر گزاری در شهر "اصفهان" تدارک ببیند. چه شد؟
3-       اینکه برقراری امنیتِ(؟!) شهر تهران را بر عهده سپاه اعلام کرده اند. یعنی چه؟
4-       تعطیل کردن ادارات دولتی و تمام فعالیت های اقتصادی برای خلوت کردن شهر و تهدید های لفظی - از سخنرانی های نماز جمعه و مصاحبه های رادیو تلویزیونی -  و تحدید های عملی - گشت ها و ایست و بازرسی های ایذائی در سطح شهر و از قبل از سوم شهریور – را، به حسابِ کدام نگرانی از "عاجز" بودن در کنترلِ چه اموری، می توان نوشت؟
5-       و...
واقعیت این است که با  درخواستهایِ طرح شده از طرف "دکتر محمد ملکی" که در "کلمه" به "کلمه"  در هماهنگی با صدها نامهء  فعالین سیاسی، اجتماعی و نخبگان ایرانی  خطاب به :
الف) سران کشورهای غیر متعهد شرکت کننده در اجلاس،
ب ) دبیر کل سازمان ملل،
ج ) آقای مرسی رئیس جمهور مصر،
نگاشته شده است. خطِ شیارِ مسیرِ هفتهء آینده از تاریخ ایران ترسیم شده است. و افکار عمومی دنیا و شهروندان کشورهای غیر متعهد و مردم رنج کشیده ایران، تشنه دریافت جواب برای سئوالات منطقی و تاریخ سازِ طرح شده هستند.
در "جواب" و یا "بی جوابی" به این سئوالات تنها یک فضیلتِ آشکار وجود دارد. اینکه جنبش سبز مردم ایران که « خود "تمامیتِ"  حیات سیاسی، اجتماعی در ایران است » «تسلیم صحنه گردانی خطرناک "سرکوب" ، "اشوب" و "جنگ طلبی" حاکمان نیست» و می تواند خواسته های مشروع خود را " مدیریت " کرده، در این برهه از تاریخ، بر نقش هدایتی خود در "منطقه" و جنبش های آزادی خواهی و توسعه طلبی، "استوار" باشد!
«این یادداشت بر اساس آموزه های «دکتر محمد ملکی» در نامهء خود به سران شرکت کننده در اجلاس "تهران" نگاشته شد و به ایشان که «کار صدها صد هزاران تیغه شمشیر» را با قلم به ما آموختند، تقدیم می شود.»
شنبه 4 شهریور 1391    


Friday, August 24, 2012

زندانی به بزرگی ایران، بندعمومی تهران و بازدید مجامع بین المللی و اعتراض های "درلحظه" و "هر لحظهء" مردم

هدیه نسرین ستوده به همسزش برای سالگرد ازدواج


هفته آینده، "بند تهرانِ بازداشگاه ایران" شاهد حضور بازدید کنندگانی از "کشورهای غیر متعهد و دبیر کل سازمان ملل" خواهد بود. بحران مشروعیت و تناقضات جریان های رقیب در حاکمیت و "توهم" ناشی از نادانی، بالاخره پایان بازی "حاکمان" زا رقم زده است.

بعد از 33 سال سرکوب و چماق داریِ حاکمان دروغ و نفرت – علیرغم توصیه های مهدوی کنی – سیستم کودتا خود را در معرض امتحانی قرار داده است که "مردودی" در آن از قبل رقم خورده است.

آقایان فکر می کنند با آب نبات پلاستیکی – 60 میلیارد دلار مقاوله نامه های همکاری اقتصادی – می توانند بخشی از سران و رهبران دنیای به شدت کوچک شدهء "دهکده جهانی" را به صفوف از هم پاشیدهء فقر و نادانی دعوت کرده و روزگار سیاه شدهء حکومت هائی از جنس "بشار اسد" را در مسیر دوام بکشانند. زهی خیال باطل!

آقای حاکم!

دنیا خیلی کوچک تر از آن است که بشود در زیر تابش نورِ رشد و توسعهء بشر، در مسیر جهالت و سرکوب، "کسی" بتواند به حکومت خود دوام بدهد.

ترسِ از برگزاری این اجلاس نشانه های روشنی از "ناامیدی" شما و جیره خواران شماست! تعطیل کردن حیات اقتصادی و اجتماعی، کشیدن چهار لایه حفاظب امنیتی بر روی شهر و ... راه بجائی نمی تواند ببرد.


شهروندان آگاه و مسئول تهرانی اما! قدری سرگرمی برای این اجلاس تدارک دیده اند.

حضور فعال در همه عرصه های اجتماعی! اعتراض هایِ در لحظه  – و هر لحظهء – مردم تهران وجود بی وجودتان را به مسخره خواهند گرفت. در طی این یک هفته قدری حضور مردم و "جوانان سبز" را مشاهده خواهید کرد.

این یک برنامه روشن و مبرهن است:

در هفته آتی، به هر دلیل و هرجا که دلمان خواست به اعتراضات خود دامن خواهیم زد. هیچ برنامه از پیش تعریف شده را منتظر نباشید و "جوانان جنبش سبز" خواب خوش حکومت مداری کودتائی را – حتی – در خلوت خوابگاه های تدارک دیده شده بر هم خواهند زد!

همین!   
نقل از iranabadblog

Sunday, August 19, 2012

عید فطر مبارک! (31 روز تا 30 شهریور 1391) روز شمار تا مراسم بزرگداشت "چهلم" جان باختگان زلزله آذربایجان

با اجازه از برو بکس شهرک ولیعصر



زلزله آذربایجان به نقطه عطفی در زندگی اجتماعی مردم ایران تبدیل شده است و تمامی شواهد آشکار و نهان دلالت بر تحقق این مهم را دارد.

نبود دولتی خدمتگذار برای سازمان دادن امداد در مقابل این ضایعه طبیعی، اولین نمود آشکار برای مردم ایران ، بلافاصله پس از 21 مرداد و واقع شدن "زلزلهء" اخیر بود. تمامی تبلیغات و فرافکنی های دولت "منصوب" آقای خامنه ای در خصوص خدمت به مردم نقش بر آب شد.

اگردر زیر سایه افشای اختلاس های 3000 میلیاردی متعدد – حداقل 47000 میلیارد- (مطابق گزارش مرکز پژوهش های مجلس) که با مشارکت و مدیریت آقایان انجام شده بود، کوس رسوائی دروغ و نیرنگ دولت و جناح حاکم بر کوی و برزن نواخته شده بود. بلافاصله و پس از وقوع رلرله آخرین توهماتِ اینکه مشکلاتِ سالهای اخیرِ کشور ناشی از توطئه دشمنان ایران بوده، نیز نقش بر آب شد.

دولت احمدی نژاد چیزی برای پنهان کردن نداشت و به اتفاق وزیر مسکن و شهر سازی به مدینه و مکه متواری شدند – البته احتمالاً برای "دخل بستن" برای نجات از آتش خشم مردم زنج کشیده ایران! –

 اگر ولید جنبلاط به خود اجازه میدهد که به آقای جلیلی نمایندهء آقای خامنه ای پیام دهد که بهتر است بجای دخالت در امور منطقه، قابلیت های "مشعشع" خود را صرف حل مشکل "مرغ" برای مصرف ایرانیان بنماید، مردم ایران نیز بر این موضوع وقوف کافی یافته اند.

حال که یقین حاصل است که "امام زمان" مورد ادعای آقایان مصباح و جنتی در انتخاب و ابلاغ لیست دولت احمدی نژاد نقشی نداشته و در صورت تداوم "خرافه" و گزافه گوئی های حاکمان، حداقل اصول ایمنی "حیات" در ایران نیز  از گزند راهزنان در امان نخواهد بود. باید از کوبیدن بر طبل جنگ و درگیری در منطقه برای فرار از بحران هایِ خود ساختهء حاکمان جلو گیری کرد!

وقت آن شده است که "جناح حاکم" در 31 روزِ باقی مانده  تا مراسم چهلمِ جان باختگانِ زلزله آذربایجان – تنها فرصتی که برای حاکمان باقی مانده است - به نوبت:

-          بابت کوتاهی های تاریخی و "سرگردنه" گیری بویژه از سال 88 به این طرف به معذرت خواهی از مردم آزادهء ایرانی،
-           استعفاء  از وظایفی که برای آقایان در نظر گرفته شده و قادر به انجام آن ها در حداقل های قابل قبول نیز نبوده اند،
-          عدم ایجاد مزاحمت در مسیر بازسازی مناطق زلزله زده که نهادهای مردم و هنرمندان و ورزشکاران میهن بازسازی آن ها را شروع کرده اند،
پرداخته و حداقل های مورد انتظار مردم را در این موارد بجای آورند.

بدیهی است که عملکرد حاکمان تحت مدیریت آقای خامنه ای از 21 مرداد 91 و با وقوع زلزله آذربایجان در مرکز توجه تمامی آحاد جامعه از روستائیان  تا کارگران و شهروندان آگاه و شبکه های اجتماعی "سبز" قرار دارد و فرآیند "تصمیم سازی" مردم در خصوص ادامه حیات سیاسی آقایان شروع شده است.

اگر آقایان تاکنون مورد لطف مردم ایران بوده اند هیچ دلیلی برای ادامهء این لطف،( برای کسانی که "درک" نمی کنند و یا نمی خواهند "بفهمند" که برای رسیدن به «حداقل های اینکه "انرژی هسته ای" حق مسلم مردم باشد.» داشتن سرپناه مقاوم در مقابل زلزله "حق مسلم" آنان بوده و «چراغ جادوی "دروغ ونیرنگ" آقایان دیگر شکسته و جادوئی در خدمت به آنان بروز نخواهد داد.») وجود ندارد.

روشن است که بعد از روز شمار اعلام شده، و در صورت عدم اقدام  به موقع در این خصوص، هیچ علتی برای تحمل حکومتِ دروغ و نیرنگ برای مردم رنج کشیدهء ایرانی هم زمان با برگزاری مراسم چهلم جان باختگان زلزله آذربایجان وجود نخواهد داشت.
یا حق
29 مرداد1391

Wednesday, August 15, 2012

توهم نزد "حاکمان" و نداشتن آرزو و سازمان یافتگی در "جامعهء مدنی" و خطر این دو، برای زندگی



«مهمترین جزءِ فلسفهِ وجودیِ "توهم" در محتمل بودنِ امکانِ وجود داشتن آن خارج از اراده ما است»

 "توهم" به موقعیتی گفته می شود که بر اساس آن قرار است "کاری بزرگ و خارق العاده" خارج از توان و قابلیت های موجود در یک تفکرِ بشری به "وقوع" بپیوندد.

این قلم بر آن نیست که به کسی اثبات نماید که کارهای بزرگ و خارق العاده خارج از توان و قابلیت های موجود در یک تفکر بشری، امکان وقوع ندارد. بلکه عمیقاً بر این نظر است که چنین امکانی وجود داردو اصرار دارد که هیچ انسانی و یا جامعه ای نمی تواند – حتی اگر بخواهد – خود را از داشتن موقعیت استفاده از آن محروم سازد.

آنچه اما "توهم" نامیده می شود، ترویجِ عدم استفاده از قابلیت وتوانایی هایِ موجود در یک تفکر بشری، بدلیل انتظار احتمال وقوع واقعه ای آرمانی تر است، که مطابق بر "قابلیت ها و توانایی" ما نیست و حتی ممکن است در دورهء کوتاهِ زندگیِ شهروندانِ امروز، اصلاً واقع نشود.
  
چه کسی می تواند به خود اجازه بدهد که برای مثال در مقابل واقعهء مهم و اساسی "نابودی زمین" و یا "ظهور موعودی" که در کلیه مکاتب مذهبی بشری پیش بینی شده است و اساساً مستقل از واقعیت وجودی "او"  احتمالِ تحقق دارد، ایستادگی و یا حتی مقابله نماید؟

مشکل از آنجا شروع می شود که ذهن "متوهم" به هزار ویک دلیل که می تواند ناشی از "ترس"، "الهام"، "اشراق" و یا حتی "خواب" و "رویا" باشد، به موضوعی که اساس واقعیت وجودی آن را در دسترس ندارد "باور" پیدا می کند.

بقیه مسیر بسیار ساده است ، باورمند آن چنان به باور خود "اعتقاد" دارد که در گذر زمان به آن "اعتماد" پیدا می کند. این اعتقاد و اعتماد مبنای حرکت بعدی او می شود و شهروندانِ به دور از موضوع نیز، به صرفِ تاکیدِ فردِ "متوهم" در برابر او مواضعِ سه گانهء بر خورد - با هر پدیدهء اجتماعی - را در پیش می گیرند:
1-       با آن همراه می شوند چرا که به باورِ صاحبِ "باور" به هر دلیلی "باور" می کنند.
2-       با آن مقابله می کنند چرا که قادر به پذیرفتن مبانی اثباتی "توهم" به دلیل عدم وجود نیستند.
3-       آنرا نادیده می گیرند، چرا که جرئی از زندگی واقعی آنها نیست.

در سه گانهء فوق ومطابق تقریباً همهء موضوعاتِ جدلی، روشن است که ساده ترین وضعیت از آنِ گروه اول باشد که "باور" دارند و نیازی به کنکاش در موضوع را هم احساس نمی کنند.
پیچیده ترین وضعیت را نیز گروه دوم دارند که "مجبور" خواهند بود به جنگ "دیوها" در آسیاب های بادی – که می توانند – اصلاً وجود خارجی نداشته باشند، بروند. ( در واقع این "رزمندگانِ با توهم" به ابزار دست "توهم" تبدیل می شوند و باعث توسعه آن می گردند.) این یک نبرد ناعادلانه است که بیشتر مواقع به نفع "توهمِ" موردِ ترویج تمام می شود.
گروه سوم که اساساً با "توهمِ" مورد نظر ارتباط بر قرار نکرده اند، اما!
در وضعیت دوگانه و روشنی قرار می گیرند. یا می دانند برای زندگی خود "چه می خواهند" و یا نمی دانند " چه می خواهند".

واقعیت این است که دوگانهء پیش رویِ گروه سوم است که "حیات" سیاسی جامعه را تحت تاثیر خود می گیرد و عرصهء زندگیِ واقعی در جامعه است.

اگر جامعهء مفروض یک "جامعه مدنی" (یعنی متمدن) باشد با سازمان یافتگی ناشی از "تمدن" می داند چه نیازهائی دارد و چه می خواهد و چگونه باید به سمت آمال های خود حرکت کند. حال آنکه اگر جامعهء مفروض "دچار" عقب ماندگی مدنی باشد با "هزاران هزار" آمال و آرزو، در فراق خواسته های تعریف نشدهء خود زندگی می کند تا بمیرد.

واضح است که جامعهء با "عقب ماندگی "مدنی" یک جامعه خنثی است و هر جامعه خنثی را کسان دیگری "مدیریت" خواهند کرد. واستعداد این "مدیریت" نزد "باورمندانِ" به توهم از گروه های اجتماعی دیگر بیشتر باشد.

این نوشته را نوشتم تا بدانیم که "نمود" رهبری و مدیریت در "جامعه"!  آیینه تمام نمای "وجود اجتماعی" ما است و نداشتنِ "آرزو و خواسته های تعریف شده" را کسی نمی تواند به "جامعه مدنی" تحمیل و یا  تزریق کرده باشد!

در فضیلت داشتن برنامه
قانون اول سیاست ورزی در جامعه مدنی "داشتن برنامه برای رسیدن به خواسته ها" است و باید قبول کنیم، «کسی یا جامعه ای که خودش برای خودش برنامه نداشته باشد، توسط دیگرانی که همیشه برای آنها "برنامهء" آماده دارند، مدیریت خواهد شد!»

به همین دلیلِ ساده است که باید بپذیریم « سفاکی و نادانیِ رهبرانِ "متوهم" در یک جامعهء فاقدِ آرزو و هدفِ تعریف شده ( منظور فاقد برنامه ) صرفاً یک معلول "خود خواسته" است!»
*****
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ    (فعل نکرده)
هفت رنگش می شود، هفتاد رنگ   (وضعیت بدست آمده)
26 مرداد 1391

از سری نوشته های س یستم ع صبی ی اوران م ردم ا یران (سعی ما)

Monday, August 13, 2012

ورزشکاران ملی ایران! هنرمندان و دانشمندان ایرانی! با هر زبان ، اعتقاد و قومیتی که هستید، وقت آن است که پرچم سازمان یابیِ مطالباتِ بر حق مردم ایران را برافرازیم




1-      اجرای حکم شلاق زندانیان سیاسی در خبرهای امروز،
2-      عدم پوشش خبری خسارت های زلزله،
3-      کم کاری در نجات زلزله زدگان،
4-       متواری شدن ا.ن. از روبرو شدن با مردم زجر کشیده،
5-      تاخیر در اعلام تسلیت به بازماندگان،
6-       محروم کردن دختران از 77 رشته دانشگاهی،
7-       احضار فعالین سبز برای اجرای احکام،
8-       ندادن اجازه برای رسیدن  کمک های بین المللی به زلزله زدگان،
9-       نقل چرندیات در خطبه های تحت اختیار،
10-   اعلام اینکه در 2 ماه تمامی خرابی های زلزله  جبران خواهد شد(رحیمی
11-   ...

این لیست را تا دلتان بخواهد می توان درازتر کرد. از "جنگ طلبی" تا ایجاد "بحران های اقتصادی" آگاهانه و...
فکر نمی کنید، جماعت حاکمان دارند چیزی را از "چشم" مردم ایران پنهان می کنند؟

ورزشکاران ملی ایران! هنرمندان و دانشمندان ایرانی!
با هر زبان ، اعتقاد و قومیتی که هستید، وقت آن است که پرچم سازمان یابیِ مطالباتِ بر حق مردم ایران را برافرازیم.
24 مرداد 1391

Sunday, August 12, 2012

خودزنی حاکمان در مقابله با خسارات زلزله آذربایجان و وظایف جنبش سبز مردم ایران



عملکرد دولت و صدا وسیمای میلی در ایفای وظیفه و نقش در زلزلهء  6.4 ریشتری در آذربایجان – که حسب نظر صحیح و کارشناسانه دکتر عکاشه در هیچ جای دنیا کشته نمی دهد – مبین این واقعیت است که در ایران امروز برجسته ترین واقعیت، « "عدم "استقرار" دولت مرکزی و سازمان حکومتی است» و حتی شاهد وجود حداقل سازمان حکومتی، حتی عقب مانده "هم" نیستیم.

توجه خواننده را مجدداً به سه گزارهء اساسی در یادداشت «با استیصال حاکمان چه باید کرد...» جلب  می کنیم:

... واقعیت این است که حاکمیت موجود در کشور از مرحله "خود زنی" گذشته است. سایه ای از حکومت که باقی مانده بیشتر شبیه "سلیمان نبی" است که بر تراس کاخ حکومتی از قید حیات رهانیده شده است. ( سلیمان در جلوی قصر خود، بر عصایی تکیه کرده بود و بر همان جا درگذشت، و مرگ او زمانی برای مردم معلوم شد که موریانه عصای او را خورد و وی به زمین افتاد.)
مبارزه سیاسی و طرح جوک و تمسخر برای مبارزه با این "موریانه خورده" کمک به دوام "خاطره" از حکومتی است که روزی وجود داشته است! و امروز فقط در خاطره ها می تواند حکومت بکند.
وظیفه "رهبری جنبش سبز" در این شرایط چیست؟ اعمال حاکمیت! ...

وقت آن است که به جمله تاریخی و بیان شده به زبان عامیانهء  شیخ شجاع کروبی یک بار دیگر توجه داشته باشیم. ایشان در مناظره های سال 88 بود که اعلام کردند. «اگر دولت داری این است که ا.ن. انجام می دهد، "عمه جان من" هم می توانند دولت داری کنند.» واینکه « حکومتی که داریم نه "جمهوری" است و "نه اسلامی"»!

بیایید بپذیریم که بضاعت دولت منصوب همین وزارت بهداشت و وزارت کشور هست، که تنها نمایندگان حاکمیت بودند که به مناطق زلزله زدهء آذربایجان  ارسال شده اند.
بپذیریم که ماشین سرکوب سپاه و بسیج ماهیت ارتباط با جامعه را کاملاً از دست داده اند.
و بپذیریم که کشور با 75 میلیون جمعیت در فقدان حضور یک دولتِ حداقلی در معرض "مسخره ترین" خطرات ایمنی – ونه حتی امنیتی – قرار دارد.
واقعیت این است که «سیرک حاکمیت» با به آتش کشیدن چادر سیرک، حیات و سلامت 75 میلیون تماشاگر خود را به خطر انداخته و خطر تاخیر در "اعمال حاکمیت" توسط "شبکه های اجتماعی سبز" به  موضوع روز "جامعه ایرانی" تبدیل شده است.

برنامه های حداقلی این "اعمال حاکمیت" در حال حاضر در سه سرفصل اساسی قابل ارائه است:
1-      مردم با ایجاد شبکه های اجتماعی باید در حمایت از حیات اجتماعی خودشان و یاری ویاوری همدیگر – کاری که به خوبی در زلزله آذربایجان با آن آشنا شدند – به مقابله با خطرات طبیعی، اجتماعی و مزاحمت حاکمان مستقر برآیند.
2-      خطر کشاندن کشور به عرصه یک جنگ نابرابر با جهان متمدن و "جنگ افروزان" بین المللی به مهمترین تاکتیک حاکمان برای حفظ حاکمیت "غیر مشروع" تبدیل شده است. ترویج «صلح، صلح وصلح» و اعلام علنی به دنیا که "صلح طلب ترین مردم تاریخ" در ایران، هرگونه جنگ افروزی را محکوم کرده و با آن همراهی نخواهند کرد. اساسی ترین وظیفه همهء نهادهای مردمی و فعالین سیاسی و اجتماعی در عرصه حیات کشور است.
3-      بایکوت تمامی اقدامات خلاف قانون اساسی فعلی و عدم همکاری شهروندان با اقدامات مخالف قانون اساسی محور دیگر و مهم "وحدت رویهء" شهروندان است. (روشن است که در مرحله بعدی تغییر در ساختار های استقرار اراده مردم، شهروندان در این خصوص و مسئولیت مربوط به آن مورد پرسش قرار خواهند گرفت.)


وقت برای استقرار حاکمیت مردم توسط ابزار شبکه های اجتماعی تنگ است و رهبران اجتماعی و معتمد مردم که تحت عنوان "عقلای جمهوری اسلامی" شناخته می شوند - سید محمد خاتمی ، هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری ، عبدالله نوری و ... -  هنوز امکان اقدام برای انجام وظایف تاریخی خود را دارند و انتظار این است که با اقدام موثر، هزینه تغییر در شرایط غیر قابل تحمل امروز را به حداقل ممکن برسانند.
فردا ممکن است قدری دیر شده باشد!
22 مرداد 1391

Wednesday, August 8, 2012

آمدن رفتن دویدن، پابه پای شادمانی های مردم پای کوبیدن! بچه ها متشکریم




یادمان باشد که این ورزشکاران که موفق به کسب افتخارات برای ورزش ایران می شوند. در مسابقات تحت ظلم مضاعف قرار دارند.
اینکه زیر چشمان "حراست" و فرماندهان سپاه که وظیفه آنها «جلوگیری از اوج گرفتن شور وعشق در میان جامعه و جوانان هست» دست به کاری بزرگ بزنی شجاعت بیشتری می خواهد.
فراموش نکنید بزرگترین دغدغه حاکمان برای کنترل جوانانی که لیاقت رفتن به المپیک را داشتند، جلوگیری از احتمال "پناهنده" شدن ورزشکاران بود.
من اصرار دارم این جوانانی هم که در المپیک شرکت کرده اند به "پاکی نفس ورزش" هستند و برای آینده شکوهمند ایران با هر فکر و عقیده ائی که داشته باشند بهترین "یاوران". قدر سرمایه های انسانی مان را بدانیم.
از صدها جوانی که لیاقت شرکت در این رقابت ها را داشتند و حاکمان نه تنها آنها را محروم کردند بلکه زیر داغ و درفش فرستاده شده اند، یاد کنیم.
و بهتر است مطمئن باشیم که برای رسیدن به سقف آرزوهایمان به همهء جوانان ایرانی و در هر کجای دنیا نیاز خواهیم داشت.

پی نوشت:
تیتر این یادداشت در بالاترین مورد بی مهری واقع شد. برآن شدم با بازنشر بخشی از شعر "آرش کمانگیر"، "سیاوش کسرائی"  دوستان را به بازخوانی این شعر با ارزش تاریخی دعوت کنم.

«. . . گفته بودم زندگی زیباست.
گفته و ناگفته، ای بس نکته‌ها کاینجاست
آسمان باز؛
آفتاب زر؛
باغ‌های گُل، 
دشت های بی‌در و پیکر؛

سر برون آوردن گُل از درون برف؛
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب؛
بوی عطر خاک باران خورده در کهسار؛
خواب گندم‌زارها در چشمۀ مهتاب؛ 
آمدن، رفتن، دویدن؛
عشق ورزیدن؛
در غمِ انسان نشستن؛
پا به‌پای شادمانی‌های مردم پای کوبیدن،

کار کردن، کار کردن،
آرمیدن،
چشم‌انداز بیابان‌های خشک و تشنه را دیدن؛
جرعه‌هایی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن.

گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن؛
همنفس با بلبلان کوهی آواره،خواندن؛
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن؛
نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن؛

 گاه‌گاهی،
زیر سقفِ این سفالین بام‌های مه‌گرفته،
قصه‌های درهم غم را ز نم‌نم‌های باران شنیدن؛
بی‌تکان گهوارۀ رنگین‌کمان را،
در کنارِ بام دیدن؛

یا شبِ برفی،
پیشِ آتش‌ها نشستن،
دل به رویاهای دامنگیر و گرمِ شعله بستن. . .

آری، آری، زندگی زیباست.
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست.
گر بیفروزیش، رقص شعله‌اش در هر کران پیداست.
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست